متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
سیب لب تو چیدن از این باغ چه سخت است
اندر تب تو سوختن این بار چه سخت است
در حسرت یک لحظه نگاهت چه بگویم
از دوری و این درد رفیقان چه بگویم
آیینه چشمان تو ای داد چه زیباست
آن تاب شکن موی تو ای داد چه زیباست...
آرزو دارم مال من بشی
مال من ...
نه مال کسی دیگر ....
مال من باش که خوشبختت می کنم
مال من باش که بی تو من میمیرم
مال من باش عشقم
دوستت دارم عشق دل
ماه من باش عزیز دلم
🌸🌸💛❤🧡💚💙💜💖
و چه دلگیر است در جمع باشی و نباشی
نمیدانم کجا سیر میکنم
ولی این را خوب میدانم که روحم فرسخ ها از تنم دور است؛ آنقدر دور است که حتی ندای خودم را هم دیگر نمیشنود.
و عقلم مرا بخاطر این جدایی سرزنش میکند. مگر نمیداند که دل آنقدر...
یه روز بدون اینکه بدونی به دنیا میای
یکم بزرگ میشی و دنیای اطرفتو قشنگ میبینی
یکم که بیشتر میفهمی میبینی سختی هم داره.. مریضی هم داره.. ناخوشی هم داره. بازم دوسش داری و منتظری زودتر بزرگ شی تا اونی که میخوای بشی
بزرگتر میشی و میبینی صرف اینکه بخوای...
امروز برف می بارید و دل من یاد تورا کرد
آسمان شب که اکثر اوقات تیره بود ، امشب قرمز شده بود
کاملا رنگی که مورد پسند تو بود
نور تیر چراغ برق ، بر روی برفهای سفید رنگ سطح زمین می تابیدند و بلورهای برف را واضح می کردند...
عازم 1سفرم
سفری دور ازخود من تاخودم
مدتی هست نگاهم به تماشای خداست
و امیدم به خداوندی خدا
صبور باشید
ایمان داشته باشید
زندگی خود را زندگی کنید
بزرگترین گرفتاری بشر حس تکبر است
که حس حسادت رابر می انگیزاند
و باعث سایر گرفتاریهای اومی شود
این 2 حس و مخصوصا تکبر همان صفات شیطانی هستند
ابلیس بخاطرآن ازدرگاه خداوند رانده شد
زندگی هیچگاه به بن بست نمی رسد
کافیست چشم باز کنیم و
راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم
خداکه باشد هر معجزه ای ممکن می گردد
درها برای کسانی گشوده می شوند
که جسارت در زدن داشته باشند
جسارت داشته باش
با امید ،با عشق، با محبت و با تلاش در بزن
حتما درها گشوده خواهند شد بسوی روشنائی
شادی وعشق راهدیه کن
به آنهائی که دلت راشکستند
دعاکن برای آنهائی که نفرینت کردند
بخشنده باش که خدا قلب مهربان را دوست دارد
از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام ...
پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت در میان دل مردم نیست چرا قطره ای از
عشق در چشمان بنده هایت نیست همش دروغ پیدا است همش نیرنگ پیدا است ...
خدایا خسته ام ... از این زندگی ... از این دنیای به ظاهر زیبا ...
از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا ...
خسته ام ... از دوری ...از درد انتظار از این بیماری نا علاج خسته ام
از این همه دروغ و نیرنگ خسته ام ...
مهم نیست آن بیرون چه خبر است
دشمن یادوست
مهربان یانامهربان
من به گشوده شدن تمام گره ها ایمان دارم
چون کارم رابه خدا می سپارم
پاهایمان را به اندازه کدامین
گلیم نداشته دراز کنیم
وقتیکه خانه قحطی زده مان
شالوده سُستی از فقر دارد
گوش سپردم به آن صدایت
آن صدای دل فریب و گول زننده
عقل و هوش مرا برد
آن نگاه فریبنده...
آتشی نمى سوزاند ابراهیم را
و دریایى غرق نمی کند موسى را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می...