متن دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل
من یه روز یه فراهوشِ باشعور می سازم که وقتی بهش میگم \دلم گرفته\
محکم بغلم کنه و بگه: تموم میشه!
:) ♡
برنامه نویسِ شاعرشونم😁!
مهدیه جاویدی🌱)
آدما بعضی وقتا بی دلیل دلشون میگیره
بی دلیل حالشون بد میشه
بی دلیل ضربان قلبشون غیرعادی میشه
بی دلیل از زمین و زمان شاکی میشن
بی دلیل به همه میپرن
آدما بعضی وقتا بی دلیل دیوونه میشن
اما بی دلیلِ بی دلیلم نیست
راستشو بخواید، پشت هر بی دلیل،...
من به بند تو اسیرم تو ز من بی خبری!!
مرحبا ؛ معرفت اینست که ز من می گذری
طعنه از غیر ندیدی که بسوزد دل تو
و بدانی که چه دردیست به خدا در به دری
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
چندیست که از چهره ی خندان خبری نیست
ابری شده دلها و ز باران خبری نیست
حالا که درختان همه سبزند و زمین سبز
صد حیف که از فصلِ بهاران خبری نیست
دلها همه پژمرده شد از سختی ایّام
در سینه ی پُر درد ز درمان خبری نیست
درگیر به...
نامش را گذاشته ام
جانِ دل
یعنی هم جان من است ، هم دل...
حکایت ما فراتر از عشق است
در جستجوی نامی برای احساسمان هستیم
تا آن زمان ،
دو کبوتر عاشق
صدایمان کنید
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
این شب عجب طولانی است!
ساعت ها تا صبح مانده است!
و شاید سالها...!
استخوان هایم از سرمای یخ آلود این هوای آلوده بی حس شده اند.
و دنیا شبیه هیولای قصه ی مادربزگ شده است...
دیگر وقت آن شده که بیایی!
می خواهم برای همیشه و شاید تا ابد...
شماها شعور ندارین!
احساسات تون شعور نداره!
میدونین شعور احساسات چیه؟!
یعنی وقتی یکی، یکیو دوس داره وقتی احساساتش قبولش کرده، جلوش بر نگردین بگین این همه دختر! حالا چرا این تحفه؟!! ما خودمون کلی خوشگل ترشو برات سراغ داریم!
نمیفهمین! شعور نداره قلبتون!
دل اگه عاشق کسی بشه دیگه...
شعر من التهاب یک درد است
راوی قصّه های تنهایی
نقطه چین های پشت هم خالی
آرزوهای رفته و واهی
می نویسم به روی بوم دلم
واژه هایی تکیده و تبدار
مینویسم ولی نمی بینی
انعکاسی ز واژه ی انکار
هرچه کردم نشد به جز یادت
مرهمی بر تب دلم...
هرگز تو نگو جمله ی دل کندن را
با من تو بگیر حس دل بستن را
با قلبِ شکست خورده ام ، بازی باز؟
تکرار نکن بازیِ دل بردن را...
..
..
بهزاد غدیری(شاعر کاشانی)
«دلنوشته عاشقانه»
حالا که تقدیر ، تو را
به دریچه ی قلبم کشاند
بیشتر بمان...
تو که اینگونه بیخبر دل می بری
بی اِذن هم نرو...
مهمانخانه ی دل را با فرش کاشان
مزین کرده ام...
کفش هایت را به در کن...
چایی ات را بنوش...
در کنار مردی از...
«یعنی تو...»
قافیه ، مثنوی و شعر و غزل یعنی تو
شهد و شیرینی صد جام عسل یعنی تو
از نگاه تو وجودم همه در آشوب است
معنی زلزله بر روی گُسل یعنی تو
یکه تازی تو به میدان دلِ کوچک من
ناز معشوقه ی بی مِثل و مَثل یعنی...
از ته دل به کسی جز تو نمی اندیشم
همدمم! هم سخنم! هم نفسم! هم کیشم!
اعتباری نه به مردم نه به دنیاست دَمی
همه رفتند ولی باز تو ماندی پیشم
غم تو چنگ زند بر دل صد پاره ی من
شادی ات چاره غم های درون ریشم
از سرم...
دوباره ابر سیاه و هوای بارانی
هجوم بغض گلوگیر و اشک طوفانی
دوباره فکر و خیالت احاطه کرده مرا
به انتظار نشستم زمان طولانی
عجیب پای دلم را هوای خاطره ها
کشیده سمت مسیری به سوی ویرانی
وبال کوچه ی سر در گمی شدم انگار
دوباره یاد نگاهی به سینه...
«عشق نهان»
در پشتِ شرم خویش عشقی را نهان کردم
کَز دوری اش هر لحظه دردم را عیان کردم
در بازی صد رنگ تقدیرم هزاران بار
با هر شکستِ دل، دوباره امتحان کردم
پیچید چون پیچک حضورش در وجودم تا
مِهر و وفایش را به دل دُرِّ گران کردم
در...
دور از تو در این شهر مرا حوصله ای نیست
در یاد تو غرقم به دل امّا گله ای نیست
جاریست به شریان تنم بارقه ی عشق
تا لحظه ی تسخیر دلم فاصله ای نیست
«بهزاد غدیری»
قدم زدن زیر درختان کاج را دوست دارم توی هر فصلی که باشی انگار دارن بهت لبخند میزنن و طراوت رو بهت هدیه میدن نه گلی داره و نه شکوفه ای ولی هدیه اش بهت با اون برگ های سوزنیش چیزی جز سبز بودن نیست، حکایت بعضی از آدمای زندگیمونه...
زندگى
یک دل خوش
یک ذهن آرام
و یک جوانى به ما بدهکار است..!
دلم پر از نگفتن ها
پر از نخندین ها
پر از گریه نکردن ها
و چقدر من لبریز ام از نکرده ها