امشب کمی دلتنگم ... فقط کمی . قدر آنکه بخواهی کهکشان را در مشت بسته ات بگیری ، یا بخواهی خورشید را در آغوش بیاوری... یا بخواهی اقیانوس را یک جرعه سر بکشی ... همین قدر ... .... این شب ... حجم دلتنگی من را ریخته است روی شانه های...
... وقتی می بینمش آنقدر در سینه ام می دود که به بن بست می رسم ! دیوار بلند است کوتاه می آیم از زیر زبان این شعر هم نمی شود نشانی اش را بیرون کشید...!
دردهایت را دورت نچین که دیوار شوند، زیر پایت بچین که پله شوند.
از خوبی آدم ها برای خودت دیواری بساز هر وقت در حقت بدی ڪردند فقط یڪ آجر از دیوار بردار بی انصافیست اگر دیوار را خراب ڪنی.
درداتو دورت نچین که دیوار بشن، زیر پات بچین تا پله بشن!
بین منو خودت دیوار میکشی بعد میگی چرا سیگار میکشی ..
به آخر می رسم بی تو ، به دیوار و شب و خنجر . بهارُ عشقُ دعوت کن به این تقویم ِخاکستر .
نور در کاسه مس ، چه نوازشها میریزد نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین میآرد ...
سایهای از خویش بر دیوار پیدا کردهام فصل تنهایی سر آمد یار پیدا کردهام
جوشِ بهار رخنه به دیوار میکند بیهوده باغبان درِ گلزار بسته است
عصر دی روی دیوار پس از پرواز لنگه کفش قرمز
نشو محبوب آن یاری که خود یار کسی باشد نرو بالای دیواری که دیوار کسی باشد
از دیوارها / غم میبارد.../ کوچه ها / بهت زده / خیابان را / بغض گرفته / گلوی میدان / پُر از فریاد / چه کسی/ این پیراهنِ سیاه را به تنِ ما کرده است...! / به کجای وطنم دست بکشم / که نگوید آ...خ
موشی در خانهی صاحب مزرعه تله موش دید ؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد ، همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ! ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید ، از مرغ برایش سوپ درست کردند ، گوسفند را...
در رفاقت مراقب آدمهای تازه به دوران رسیده باش ؛ هرگز به دیواری که تازه رنگ شده نباید تکیه کرد !
- چرا ازدواج نکردی ؟ + پیش نیامد ... اولها فکر میکردم کارهای مهمتری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسائل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم ! دیر فهمیدم که تفاهمی مهمتر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را...
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هر شب...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
سر به دیوار نگذار رفیق! به غیرت شانه هایم برمیخورد…
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنت کمر این دیوار را شکست
اگه میشد خنده هاتو قاب کنم به بزنم به دیوار دیگه هیچی از زندگی نمی خواستم
چه قدر در باشم دیوار بشنود
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم...
خودتو به در و دیوار نزن من تورو به خاطرات سپردم