موشی در خانهی صاحب مزرعه تله موش دید ؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد ، همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ! ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید ، از مرغ برایش سوپ درست کردند ، گوسفند را...
در رفاقت مراقب آدمهای تازه به دوران رسیده باش ؛ هرگز به دیواری که تازه رنگ شده نباید تکیه کرد !
- چرا ازدواج نکردی ؟ + پیش نیامد ... اولها فکر میکردم کارهای مهمتری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسائل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم ! دیر فهمیدم که تفاهمی مهمتر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را...
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هر شب...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
سر به دیوار نگذار رفیق! به غیرت شانه هایم برمیخورد…
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنت کمر این دیوار را شکست
اگه میشد خنده هاتو قاب کنم به بزنم به دیوار دیگه هیچی از زندگی نمی خواستم
چه قدر در باشم دیوار بشنود
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم...
خودتو به در و دیوار نزن من تورو به خاطرات سپردم
روی دیوار هم ،یادگاری بنویسید. آدمیزاد با مرور خاطرات زنده اس
ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ به خودم میگویم در دیاری که پر از دیوار است ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ؟ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟ ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟! ﺗﻮ خدﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺍﻭﻝ ﻭ آخر باتوست
به پا افتادنفس صدا گم شده بود چشم ها نمی دیدند نشان به آن نشان سرمان کلاه رفته بود حالا تو تا صبح روی دیوار بنویس زندگی
این آه سینه سوز من دیوار سرد فاصله است
دیوار هم ترک برداشت وقتی آجر دلش شکست…
مهربانی دیوار ندارد
می کشد فریاد نگاه تو در قاب خالی دیوار
پرده ها جنگ در جبهه ی دیوار است! با ادامه ی حصر پنجره ها.
نسیم، نفس های معطرش را هر صبح بر گونه های سرخابی کودکانه شان می دمد تا خواب را در سایه های کوتاه دیوار جا بگذارند و مشتاقانه تا حیاط منتظر مدرسه بدوند دیوارهای آجرنمای مدرسه را سراسر شور و شوق پر کرده است . کلاسها با آغوش باز در آستانه...