متن زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زهرا حکیمی بافقی
...مث وقتی که یه عاشق/ می کوبه حلقه ی در رو/ که تا درواکنه یارش/ ببینه یک ره دررو/ برای پرزدن توی/ خمِ پس کوچه ی آغوش/ و با جامِ گلِ بوسه/ بشه مست و بشه مدهوش(زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک ترانه، کتاب ترنّم احساس.)
اگه حال دلت خوبه،
بدون حال منم خوبه؛
یه حسّ ناب زیبایی،
رو قلبم مشت می کوبه...
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک ترانه، کتاب ترنّم احساس.
صدای نوحه ها می آید ای دل!
غمی در حسّ ما می آید ای دل!
سرای سینه ها آکنده از غم؛
شهید از کربلا می آید ای دل!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
دمیده عطر تو، در لابلای شهر
همه، کوچه به کوچه؛ هرکجای شهر
به دل ها، گشته جاری، شورِ ذکرِ تو
همه ساعت؛ درونِ لحظه های شهر
فضای پاکی و مهر و وفا گشته
فضای سینه ی پُرهوی و های شهر
معطّر، از گلِ یادت شده، هر...
صدای نوحه ها، می آید ای دل!
غمی، در حسّ ما، می آید ای دل!
سرای سینه ها، آکنده از غم؛
شهید از کربلا، می آید ای دل!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
دمیده باز هم بوی محرم؛
شده جاری به هرجا اشکِ ماتم؛
گلِ احساسِ جان ها گریه دارد؛
همه، گُل دشتِ دل ها گشته دَرهم!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛
دوباره، ماتمِ مولا حسین است؛
شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛
چرا که اشکِ غم، جان را در عِین است...
زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛
تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛
گلِ احساسِ جان گریان شده؛ چون:
عزای مردِ حق، مولا، حسین است...
زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.
چو شد پاره دلی که از عطش می سوخت،
نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛
یقینا هر که آزاده ست، می داند:
حسین بن علی، آزادگی آموخت!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
نم نمک، آمده ای سوی دلم با دلِ خود؛
تا کنی بسترِ احساسِ مرا منزلِ خود؛
شور بخشید دلت بر دلِ من؛ بانمکم!
کرده بزمِ دلِ من را دلِ «تو» محفلِ خود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
چشمانِ سیاهت، چو نگینِ گلِ الماس؛
هر موجِ نگاهت، تبِ گرمای پُراحساس؛
وقتی بزنی چشمکی از، چشمه ی قلبت،
آبی بشود شورِ دلم مثلِ گلِ یاس!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
زیباست گلی که: دلِ «تو» هدیه نمود؛
هر برگِ گلت، آیه ی عشقی بِسُرود؛
یک دفترِ صد برگِ پُر از مهر و وفاست؛
کز هر طرفش می شود احساس درود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
پُررنگ ترین رنگِ وفا هست دلت؛
بی رنگ تر از، آبِ صفا هست دلت؛
از جنبه ی احساس و گلِ خوبی و مهر،
همواره چه بی رنگ و ریا هست دلت!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
از رنگ و ریا هیچ نبردی بویی؛
با نوگلِ خوبی و صفا هم خویی؛
آن قدر، تو بیرنگی و خوبی؛ گلِ من!
که احساسِ دلم جز تو نبیند رویی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
«تو»، شعرِ دل و شعرِ تمامِ گُلِ عشق؛
پیوسته رسد بر تو سلامِ گُلِ عشق؛
چون سازِ محبّت، زند احساس و عطش،
شعرت بشود حُسنِ ختامِ گُلِ عشق...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
درونِ سینه حسّی ناب دارم؛
دلی سرگشته وُ، بی تاب دارم؛
به رویای رسیدن، تا گلِ عشق،
دمادم دیده ای بی خواب دارم...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس
🌿❤️🌿
وجودم با تو سرشار از وفا شد؛
سراسر، شور و دنیای صفا شد؛
میانِ جان شکفته نوگُلِ عشق؛
و احساسم به مِهرت مبتلا شد...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب: دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿
نباشد، جفای وفا، باورم
نگردد، به غیراز، صفا، در سرم
از احساسِ شورش مدارِ جنون
شرربار شد، ریزشِ ساغرم
زهرا حکیمی بافقی، (الف احساس)
🌿❤️🌿
نباشد، جفایت؛ «گلم!» باورم
نگردد، به جز، مِهرِ «تو»، در سرم
از احساسِ پاینده در جامِ دل
تو سرشار کن: کام و هم، ساغرم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
نرنج ای دلم! از کسی و، نرنجان کسی را؛
که دنیا ندارد دمی، ارزشِ غصّه خوردن؛
چنان زیست کن؛ تا: نباشد دلی، دل خور از تو،
و نامِ نکویت، بماند به جا، وقتِ مردن!
زهرا حکیمی بافقی،
شعرهای انرژی مثبت.
نهانِ جان شده، قاموسِ احساس؛
بخوان آن را کمی با قلبِ حسّاس؛
پسندیدی، اگر، گل واژه ای را،
از آن شادی نما؛ چون دشتِ ریواس*
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب: دل گویه های بانوی احساس.
*پ.ن:
خاصیتِ ریواس، فرح بخشی است.
🌺❤️🌺
قلبم به هوای تو زند شورِ نفس؛
حسّم به جز از «تو» نکند میل به کس؛
زیباست نگاهی به دلِ من که فقط،
محتاجِ نگاهِ دلِ «تو» باشد و بس...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌺❤️🌺