با استخوان هایم برقص
روزی آن ها زنی بودند
با گیسوانی طلایی...
زهره تاجمیری...
عیسیِ درون باش نه موسیِ برون
بلکه از خویش رسیم ما به جنون
آرش خزاعی(میرزا)...
و تو تلنگری برای اشک هایم بودی!
آدمی خفته در خاک وجودم بودی!...
آن زمان که گفتمش وای به حال دگران
من شدم از بد این حادثه خود از دگران...
مینویسم شعر به یادت
میفرستی شعر برایش
این رسم روزگار نیست
گذر از تو کار ما نیست
1805♡...
درد را درمان کنی
گر مهر بارانم کنی
نور را الوان کنی
گر چشم در چشم کنی...