و من اگر
عشق تو در دلم نباشد
برای چه ادامه دهم
نفس کشیدنم را.......
من، همان ،شورِ غزل هایِ توام؛ می دانم
در دلم، عشقِ تو را، یار؛ به جان می خوانم
...
اگر باشی تو مهمانم ،غزل خوانم به عشق تو
بنوشم هم، غزلهایی؛ که می گویم به عشق تو
...
غرورم را بپای عشق تو دادم ولی افسوس
بدام درد و غم هایت گرفتار امدم هردم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی...
عشق تو،مراآدم بدی کرده ست
حسود
حساس
زودرنج
منوببخش که اینقدر دوستت دارم......