متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
از ته دل به کسی جز تو نمی اندیشم
همدمم! هم سخنم! هم نفسم! هم کیشم!
اعتباری نه به مردم نه به دنیاست دَمی
همه رفتند ولی باز تو ماندی پیشم
غم تو چنگ زند بر دل صد پاره ی من
شادی ات چاره غم های درون ریشم
از سرم...
خیره بود ب شمع های روشن رو میز،دستشو گذاشت زیرچونشو گف:دلم میخواد مدتی اینجا نباشیم...ابروهامو دادم بالا و صورتمو کمی نزدیکش کردم و آروم گفتم:مثلا کجا بریم؟!
تکیه داد ب پشتی صندلی و چشاشو بست و لب زد؛یجایی ک فقط خودمو خودت باشیم،یجایی فارغ ع این همه شلوغی..یجایی ک فراموش...
محتاجم ...
به خدایی که دستانش ، داستان عشق است
نامش ، تعبیر یک رویای شیرین !
و یادش ، چون گرمای بوسه ای میان پیشانی عشق ...
در سردی این روزهای بی روح
تا هم او ...
باز کند گره یِ کمندِ ابرویِ در هم تنیده را
و ناز...
نشستن در کنارت زیر باران تر شدن دارد
چقدر این عشق در ما وسعت باور شدن دارد
غزل از چشم هایت ناگهان سرچشمه می گیرد
ولی در دست هایت حس و حالِ سر شدن دارد
به حدی دلبری را خوب می دانی که حتا گل
به زیر کفش هایت حسرت...
دنیایِ بعد از رفتنت مثل سراب است
با قرصهای هرشبم حالم خراب است
تا انتهای مرزِ بیداری نشستم
شب تا سحر چشمم به روی عکسِ قاب است
عاشق که باشی ابتدا باید بدانی
دنیای تو اندوه ممتد، اضطراب است
هرلحظه غرق عشق بودن هم همیشه
مانند یک پرسش شد امّا...
«عشق نهان»
در پشتِ شرم خویش عشقی را نهان کردم
کَز دوری اش هر لحظه دردم را عیان کردم
در بازی صد رنگ تقدیرم هزاران بار
با هر شکستِ دل، دوباره امتحان کردم
پیچید چون پیچک حضورش در وجودم تا
مِهر و وفایش را به دل دُرِّ گران کردم
در...
می توان زیبا زیست…
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم.
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید…
عشق باشیم و سراسر خورشید…
عطیه چک نژادیان
تو فروغ آرزوهای منی
تو را دست کدامین قاصدک بسپارم..؟.
که برآورده شوی…
و عشق را
تا بی نهایت تا خدا ..
تا بوسه ی پروانه ها
در میان قلبم
عاشقانه
ادامه دار کنی …
خسته از مزون برگشتم خونع،سریع ی دوش گرفتم و پیراهن کوتاه لیمویی رو تنم کردم و موهامو آزاد دورم رهاکردم تا خشک بشن...برا عکسش بوسه ای فرستادم و راهی آشپزخونه شدم ..مواد کتلت آماده بود چایی دم کردم و براش پیام فرستادم\ماهت دلتنگتع :)\
باز برگشتم تو اتاق صندلای سفیدمو...
صدای خنده هاش گوش فلک رو کَر کرده بود،چقد تو اون لباس صورتی خواستنی شده بود،موهای فرش دورش ریخته بودن چشای درشت و خمارش عجیب دلبری میکرد ...کوسن رو از رو پاش برداشتم و یکه ای خورد و ب حالت غر گف؛چیکار داری بیا فیلم ببینیم بدعنق خان..چشاشو دوخت ب...
زیبایی ماه باعث تفسیر تو باشد
بر لوح دل من همه تصویر تو باشد
با تیر نگاهت زدی آتش به دلم رفت
این قلعه ی ممنوعه به تسخیر تو باشد
ای ژاله صفت در دل ابری شده پنهان
باران که شوی سینه به تقطیر تو باشد
سیلاب شدی خشک و...
«زخم عشق»
کاش می شد از یاد برد
کهنه زخم عشق را ...
زخم خنجر دوستت دارم های شیرینی که از پشت در آغوش گرفته است
تن خسته بی روح را ...
نخل بلندی که برای رسیدن خرمایش کمر خم کردیم
اما سهممان چیزی جز تیغ های تیزش نشد
و...
تو عشق را خوب می شناسی ،میدانی عشق نباید حادثه ای لحظه ای باشد
کاری می کنی که آرام آرام کسی عاشقت شود و بعد ذره ذره دلش برایت آب شود
کاری میکنی که آدم به خودش بیاید ،ببیند که هیچ چیز برایش نمانده جز تو
تو ساحر بزرک روح...
ملاقات تو رازی آتش افروز و سکر آور است
آرزویی در پس هر لحظه و جاذبه ای مدام
مجموعه ای از لطیف ترین بهانه های زندگی
اینگونه است که تو را ساده و بیشمار
دوست دارم و صدای سخنت را که ...
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر ……...
هست صد دیوار اما شانه چیز دیگری ست
گریه دارم، شانه ات، دیوانه! چیز دیگری ست
کلبه دنجی برایم نیست، من هم می روم
حتم دارم گوشه ی میخانه چیز دیگری ست
کم تبارز می دهد بار غمم را خانه ام
ای غزل! غافل مشو زولانه چیز دیگری ست
شعر...
دیر یا زود این سد شکسته خواهد شد
دیریا زود این آتشفشان بیدار می شود
دیر یا زود آنچه در سینه ام پنهان است فاش خواهد شد
و تو میمانی و عشقی سوزان و جاری در جهان که حامل رازی نهان است
سازهای آبی سولماز رضایی
عشق و آب و کلمه
هر سه جاری می شوند
بدون اصرار ،بدون تردید ،بدون جوهر
عشق ،اگر عشق باشد می جوشد و می خورشد و عاشق تنها نظاره می کند که عشق خودش وسط معرکه است
همچون آب
همچون کلمه که معلوم نیست در چه زمان و در چه...