خسته از هر آن چه ناپاک است بر روی زمین چشم را مهمان کنم بر دیدن دلهای پاک
استجابت دور باشد، گر چه بنماید قریب قایق رویا بر آب و آرزو در ابرها
همدلی ها، دوستی ها، مهربانی ها خوش است دیدنی تر، همزبانی بین دو ناهمزبان
قطار عمر می گذرد به شتاب ولی ز کجا بگذرد؛ ز سبزه زار و دشت و ز کوه، کویر یا که بیابان همان تفاوت است از گذار زندگیهامان ...
بهترین هدیه برای چشمها دیدن روی گل دنیا بوَد
آدمی نقاش این عالَم اگر روزی شود پای در کفش همه مخلوق بینی، بی گمان!
شعر از توصیف عشق مادری، شرمنده است حس ناب آسمانی در نگنجد در قلم
سعادت در آن خانه سکنیٰ گزینَد که مٱوای مهر است و مرغان عشق
زیبا دلی که پر از مهربانی اَست از جنس خاک، ولی آسمانی اَست
زندگی بادا به کام پاکدست پر تلاش هر که باشد او، به هر سویی از این دنیای ما
خیره سازد چشمها را رنگ زیبای خزان زنده بادا زندگی در آذر و مهر و اَبان
بر سرِ این شهر دود آلودِ کامش تلخ برف می بارد سپید و شاد و رقصان دامن افشان نغمه می خواند به گوش مردم افسرده: برخیزید رخوت از جان شما دور ارمغان آورده ام، پاکی، سپیدی، روشنایی دانه های شادمانی روی خوب زندگانی ...
پنجره دست گلدان را در دست آفتاب می گذارد آفتاب می خندد گلدان می روید پنجره زیبا می شود
این سرما که بگذرد، طوفان که آرام گیرد خورشید لبخند می زند و من یک بار دیگر گل هایی که تنشان بوی بهار می دهد در آغوش خواهم گرفت ...
پروانه های شادی بر دست های مهربان سرود رنگارنگ بهار را زمزمه می کنند . دلتنگم، بوی دست های مهربان را دلتنگم، شادی را چشم به راهم، بهار را ...
دست هامان که از دعا کردن فارغ شود باران رحمتش خواهد بارید آن گاه بار دیگر دستانمان یکدیگر را در آغوش خواهند گرفت ...
گر که غم لشگر برانگیزد که حالم بد کند تا پرنده، تا که گل باشد به دنیا، خوشدلم
بار دیگر انتظار بانگ زیبای اذان بار دیگر خلوت دل با خدای مهربان بستن چشم و دل و ذهن و زبانت بر گناه روزه داری، یاریِ افتادگان ناتوان
سهم من با جوجه هایم از جهانت، ذره ای است ما به اندک تکه ای از مهربانی قانعیم .
شب، شب قدر است دانیم اندر این شب، بیشتر قدرِ قدر و قدر نعمت ها و قدرِ یکدگر
آفرینش، جمله اعجاز خداست آفرین بر خالق اعجازها
عشق، زیباست در ایام جوانی اما پای هم پیر شدن هم چه صفایی دارد!
اگر پایش به زنجیر است اما به سوی آسمان می روید او سبز سپهر نیلگون هرچند دور است ولی زیباست رویِش... سخت زیباست!
آن قدَر چشم به راهم خبری شیرین را که همه روز پی دیدن یک قاصدکم