به دلم افتاده است که به یاد من نشسته ای امشب... پلک هایت سنگین خوابند اما هنوز آنها را بر روی هم نگذاشته ای... به دلم افتاده است که دلت هوای مرا کرده و در میان خاطرهامان به دنبال من میگردد امشب ... امشب و هر شب یک دل سیر...
تو را نشد ، می روم که خود را فراموش کنم
دوستت دارم همان قدر که نمیگویم ! همان قدر که نمیدانی ! همان قدر که نمی آیی
می دانی فرق من و زندان بان در چه بود؟زمانی که پنجره ی کوچک سلول مرا باز می کرد / او تاریکی و غم اتاقک را می دید و من روشنایی و امید را...
شبان آهسته میگریم، که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما... شب غم سر نمی آید! ️
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد گاهی آرام و دلنواز گاهی سخت و خشن گاهی شاد و رقص آور گاهی پر از غم زندگی را باید احساس کرد
زندگی همانند ستاره ها و مهتاب زیباست به جز زمان هایی که با ابرهای غم و درد پوشیده شده است
دل با تو به ریش رقبا می خندد شادی ره غم ز هر طرف می بندد همواره بهار، چار فصل عشق است تقویم به گور پدرش می خندد
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
بغض یعنی: دردی هایی که رسیدن.. به گلوت...
همیشه دلم خواسته بدانم لحظههای تو بی من چطور میگذرد؟ وقتی نگاهت میافتد به برگ..... به شاخه........ به پوست درخت...... وقتی بوی پرتقال میپیچد وقتی باران تنها تو را خیس میکند! وقتی با صدایی برمیگردی..... پشت سرت ...... من نیستم !
عشق گاهی زخم و گاهی مثل مرهم میشود عشق گاهی ننگ و گاهی، رقص پرچم میشود عشق گاهی شوکران تلخ و گاهی چون عسل گاه شیرین می شود ، گاهی پر از غم میشود……
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببرد نه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد
اگر دردی در این دنیا نباشد کسی را لذت شادی عیان نیست چه حاصل دارم از این زندگانی که گر غم نیست شادی هم در آن نیست
طرفِ دلتنگ همیشه ما بودیم
ای کاش می فهمیدی وقتی یه مرد برات گریه می کنه یعنی از همه چیزش برات گذشته …
میدونستید وقتی از شدت علاقه به یکی میچسبید چقدر ترسناک میشید؟ تو اون لحظه هر کاری برای نابود کردن خودتون انجام میدید!
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی بیا که صاف شود این هوای بارانی
میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک غم این خفتهی چند خواب در چشم ترم میشکند
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از تو شود وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار پراکنده شود
تو دنیای واقعی هم نمیشه رو آدما حساب کرد اینجا که دیگه مجازیه.
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که میسوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
گر چه خاکسترم و مصلحتم خاموشی است آتش افروزم و شرح شب هجران گویم شب بخیر