متن معشوق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات معشوق
دوست داشتن و دوست داشته شدن فقط کار دل است ،
و جز عاشق و معشوق کسی دیگر نمی تواند آن را درست معنا کند.
رحمان شاهسواری کینگ نویسنده
عاشقانه؛
عاشق شد که معشوق او را درمان کند،
نشد درمانی شد به هر دردی دچار ،
شد چشمان عاشق گریان ،
نشد پیدا داروئی برای دلتنگی ها ،
همه به گفتند : ای عاشق ،
نشد درمانی برای تو ،
زیرا که خود معشوق شد برایت درد،
رسوایت کرد...
صبر سخت است مخصوصا برای معشوق
حال معشوق که تو باشی سخت تر هم میشود : ) !
ولی صبر میکنم تا زمانی ک خداوند دوباره سرراهم قرارت دهد
و ایندفعه جوری میگیرمت ک هیچ چیز نتواند جدایمان کند
در خانه فاجعه فریاد می کشد ریشه از دل خاک می کشد هر روز
عاشقی در فراق معشوق اش با غم تریاک می کشد هر روز
می کشد با غم عشق سوخته را می برد با خود تا رها باشی
می برد تا پوچ تر از پوچ شوی در نقش...
من در این هیاهوی شهر
تنها تو را در قلب خود جای داده ام
این را باید ساعت ها فکر کرد
امیررضا بارونیان
ای عشق !
من غرق در دریای سکوت می شوم
تو برایم بگو
از گذر ثانیه ها
از درد و رنج های شب های فراق
از دلتنگی هایی برایم بگو
که کام زندگانی ام را تلخی می چشاند
و در اخر
از زیبایی وصال برایم بگو
بگو که مرا راهی...
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز /
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...
هوشنگ ابتهاج
جانانم تو دست نیافتنی ترین معشوق روی زمین هستی
دور از دستانم هستی
اینجا میان نوشته هایم دست کسی به تو نخواهد رسید
در میان انبوه زخم هایم ، سکوت و بغض هایم دست کسی به تو نخواهد رسید
در میان انبوه دلشکستگی هایم مدت هاست منتظرم دلت همچون من...
برای معشوقت همچون ژلوفن
آرام کننده جان باش
یاسمن معین فر
شاید دلتنگی همان برادر بد صفت و جاه طلب عشق است که در نبود معشوق فرصت غنیمت می شمارد و بر قلب و جان عاشق حکم کشتار می راند .
زینب ملائی فر
بهترین رمان عاشقانه و مختصر و جامع تر از هر رمانی که تا الان خوانده ایم را شیخ اجل سعدی شیرازی گفته ؛آنجا که در یکی از غزلیات ،شکوه میکنه از معشوقش که در
آخرین بیت جواب معشوق رو میاره ، که یک فصل الخطاب و خود یک رمان عاشقانه...
زیاد عاشق را مجنون می کند . اما عشق تو مرا عاقل کرده است . آنقدر که از تو گذشتم تا تو معشوق بمانی تا تومغرور بمانی و تا آخر عمرت تو فقط ناز کنی ، چون که من ناز کشیدن بلدم . و فقط آمده ام ناز چشمان تو...
دردم دوا کن
بر در میخانه من کردم نگاهی
دیدم آنجا عاشقی رو به خدایی
گفت ای معشوق من تا کی جدایی
من که تنها مانده ام بر این دوراهی
خانه و کاشانه را کردم فراموش
آتشم خاکسترم را کن تو خاموش
حال و روزم را ببین دیوانه گشتم
چند...