گلبارانت میکنم به بهانه بهار در این زمستان، گل برف میشوم به روی سرت
هر کجا هستی خودت را زودتر برسان این زمستان بدون تو هیچ بوی بهار نمیدهد...
زمستان تن پوش سپیدی ست برای پوشاندن دلتنگی هایم
زمستان آمد و گرمای وجودم به تو دادم آنچه نصیبم شد قلب یخی تو بود
مواظب گرمای دلت باش، تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند....!
زمستانی ورق میخورد تقویم سرنوشت
میبینی با تُ انقدر همه چیز خوبست که اسفند هم یادش رفته هنوز زمستان ست
زمستان می رود بهار می آید تنهایی می رود تنهایی می آید!
آری با یک گل بهار نمی شود . ولی تو بخند تا زمستان شرمنده شود...
اجازه هست بگویم پس از تو حالم را؟؟ شبیهِ حالِ درختی که در زمستان است
سرد است هوای نبودنت اما من با خیال تو گرم میشود زمستانم
تو. اردیبهشت منی حالا هی بگو عزیزم میان زمستانیم...!
تکرار بی شمار زمستان پس از بهار ای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار...
پنجه هایم میان سردی تنت جا مانده کجای قلبت را زمستان گرفته ...
مرا لمس کن آنگونه که زمستان درخت و آغوش مرگ را. یادم نیست چند بهار کم آوردم؟
هنوز منتظرم با بهار برگردی اگرچه رنگ زمستان گرفته سالِ خودم...
بخند ای بر لبانت رنگ فروردین که لبخندت گواهی می دهد هرگز زمستان بر نمی گردد!!
اینجا هنوز زمستان است،بهار با تو پس از قرنطینه می آید
زمستان دست های تو خود شعریست به بلندای پرواز و گرمای تابستان
تو رسیدی در بهاری ترین ماه زمستان اسفند است و تورا دارم و این یعنی سقف آرزوهایم... .
به یمنِ حضورش زمستان م بهاران ست اِسفند
زمستان است و من شنیده ام روزها کوتاه تر میشوند ولى . . . نمیدانم چرا دارند این روزها هى بلندتر میشوند، بى تو !
دل قوی دار زمستان به نفس افتاده است روز شادابی و خوشحالی ما نزدیک است...
می بینی؟ با تو همه چیز آنقدر خوب است که اسفند هم یادش رفته هنوز زمستان است...