یک "تو" یک خیابانِ بی انتهای برفی دستانت... مگر زندگی همین نیست..؟!
مگر آدم از زندگی چه می خواهد؟ جز آمدنی که بوی ماندن بدهد...
زندگی یعنی همین بودنای تو و دلخوشی من به بودنت
زندگی ... مثل صبح رسمی آشناست و مانند غروب رازیست غریب !
زندگی مشغله ای جدی است درست مثلِ... دوست داشتن "تو" !
تابوتم آه درختی است فریاد می زند زندگی را
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگی ست که جریان دارد
زندگی پُر از عشق و رنگ می شود وقتی شادی را، در قلب دیگران نقاشی کنی...
پاییز به لب زمزمه دارد شعری چون برگ رها شو... زندگی همیشه زیباست
مواظب گرمای دلت باش، تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند....!
چون تو دارم هرچه دارم زندگی ست...
مرگ قشنگ ترین تولد است. مردن بهتر از تن دادن به خفت زندگی کردن است.
زندگے دفتر شعرے ست پر از شادے و غم شعر من بی تو به آن ، قسمت شادش نرسید
این مرگ است که به جای ما زندگی می کند..
دختری باید باشد تا زندگی به احساسی ترین شکل ممکن تحقق یک رویا شود
زندگی را عاشقانه نفس بکش حتی اگر سخت حتی اگر دور حتی اگر دیر . علی گلشاهی(ورژیرا)
عشق یعنی ستوده ترین حس زندگی
هی مثل زخم میشکفی روی زندگیم پاییزِ زعفرانیِ افتاده از دهن
دوستت دارم این تعارف نیست زندگی من است
زندگی بادا به کام پاکدست پر تلاش هر که باشد او، به هر سویی از این دنیای ما
خیره سازد چشمها را رنگ زیبای خزان زنده بادا زندگی در آذر و مهر و اَبان
زندگی... شوق ادامه دادن است... نه اشتیاق ِ ...به مقصد رسیدن
همین اندازه... کوتاه... و شاید... کمی بیشتر.... زندگی در عشق... تازه می ماند...
زندگی خیلی با نمکه و زخم های ما باز ...