دوست داشتن تو فتوایِ دل است
عاشقی کن که عاشقی کردن به وقت درد مثل پابرهنه به دشت شقایق دویدن است
به خنده هات ، به چالِ گونه هات گاهی می شود سوگند خورد اما به چشم هات ، همیشه
مرا محکم بغل کن زنده خواهم شد به آسانی که گرمای تنت در گردش خونم اثر دارد..
دستت را بگذار بر قلبم دختری که بعد از تو دوستش خواهم داشت دخترمان خواهد بود!
و عشق پزشک حاذقی ست که نسخه یِ تمام درد هایم را لابلای موهای تو پیچید
قشنگی صبح، به اینِ که خورشید با صدای خَنده تُ چِشم باز کنه..
سرد است هوای نبودنت اما من با خیال تو گرم میشود زمستانم
چشمانت آفتاب سرخ عشق است؛ و من هم آفتابگردانی... که میگردم با هر تابشِ رخِ نگاهت...
بغلم میکنی و آزاده ترین اسیر میشوم در بندِ تنت.
آفتابگردان شدن چه زیباست آفتابی که تو باشی
تو را به جای تمام ارزو هایم دوست میدارم !
من سپیدم ولی تو،انتهای غزل های عاشقانه ای!
شهریور است... بیا و امتحان تمامِ بوسه های تجدید شده را یکجا از لبانم بگیر...
تا تو نقاش دلِ تنگ منی، دقت کن! برگ ها را نکنی زرد! دلم می گیرد.
به دست آور دل من را ، چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور ، رها کن مستحب ها را
کاش همه چی قدِ خنده هایِ تو خوشگل بود دلبر
عشق بی تکرار منی
او مثل مخدر بود ! پاکم اما ... هنوز دوستش دارم ...
از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم
به لب هایم اعتماد کن ... جز بوسه... چیزی نمی گویند ...
محبوب من غریب منم که چشم هایم به جمال مبارک تان روشن نمیشود ...
من برای داشتن تو نذر کردم
تو بهترین انتخاب واسه دوست داشته شدنی