هر چه ستاره هست،بر زمین ریخته پاییز...
پاییز دوست داشتنی است، چون تو دوستش داری مثل باران که زیباست، چون تو زیبایی
پائیز همینکه مرا زائید برگ هایش ریخت
پاییز که آمد به قلب من سر بزن شاید برای دلتنگی برگریزان دیگری نباشد.. .
بیا و کمی عاشقم باش بخاطر خودم نمی گویم حیف است پاییز هدر میرود
پاییز دستِ تابستان را با «مهر» می فشارد هم چنان که اندوه قلبِ مرا!
نسیمی آمد و برداشت از سر روسری ها را مگر پاییز رنگی تر کند خاکستری ها را
بگذر تابستان بگذر حال من با تو خوب نمیشود پاییز حال مرا خوب میشناسد...
برگریزان آمد و پاییز شد بار دگر برگهای غم فرو ریزد ز دل ای کاشکی
پاییز زن می بود اگر بی شک فریب انگیز بود موهای خورشیدی او پر تاب و شورانگیز بود
پاییز ؛ بهار به بغض نشسته است ؛ در اندوه بیکران روزگار
در تابستان جا مانده ام لبخندی بزن و هدیه کن پاییز را ..
آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!
نسخه نوشت خدا؛ پاییز برای عاشقی صبح، ظهر و تمام شب
پاییز در راه است با صدای خش خش برگ های نارنجی و یک موسیقی آرام بخش
در تابستان جا مانده ام لبخندی بزن و... هدیه کن پاییز را !
من و پاییز ... قرار است که هم دست شویم رنگ زردش با او ... طاقت رنجش با من ...
در پاییز یک بهانه یِ بهاری میخواهم مثلِ شکوفه یِ گیلاس مثلِ تو
باران شو و ببار در آسمانم چه فرقی می کند من بهار باشم یا پاییز؟ تو همیشه زیبایی...
هی مثل زخم میشکفی روی زندگیم پاییزِ زعفرانیِ افتاده از دهن
"شهریور" به نیمه رسید، پاییز نزدیک است ... بیا به فکر عاشقی باشیم.
شالی به گردنِ درخت بیانداز سرما نخورد پاییز شده
نگرانم! پاییز دارد به نارنج ها می رسد اگر نیایی، تمامِ باغ دِق می کند
و عشق پنهانی ترین راز پاییز است