ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست
چگونه هوایت را از سر به در کنم وقتی تمام شهر یاد تو را در من زنده می کند....
تو شاید، من ولی از یاد تو غفلت نمی کردم برای دوستی با غیر تو رغبت نمی کردم
و ای یادِ توام مونس در گوشه ی تنهایی
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز
یاد تو حس قشنگی ست که در دل دارم تو چه باشی چه نباشی نگهش می دارم. ♥️
چه خوابی دیده ای بانو برایم من نمی دانم ولی با یاد تو خوابی بر این چشمم نمی آید
از ما چه مانده جز نفسی تلخ و سوخته آن هم به یاد توست که گه گاه می کشیم
دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر من ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟
من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده ام از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
بی یادِ تو یادم به کجا می رود ای همه جا یادِ تو در یادِ من
باران زد و پاییز مرا یاد تو انداخت چشم و مژه تر شد دل و دلدار کجایی ؟
یاد تو هرشب می آد اینجا، کاش از مهمون نوازیِ من بهت بگه. شاید بعدش دلتنگم شدی...
عجب عطر دل انگیزی دارد این شهریور که هر دم مرا یاد تو می اندازد...
آمدم یاد ِتو از دل به برونی فِکنم، دل برون گشت؛ ولی یاد ِتو با ماست هنوز..!
دمنوشِ هر لحظه ام فنجان-فنجان یادِ تو
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت آنجه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اما چرا باران که می گیرد فقط یاد تو می بارد ؟
یاد تو به آتش می کشد خنده های کاغذی ام را
گرچه این فاصله ها، خاطره ها را نو کرد روز و شب یاد " تو " را در بغلم می گیرم