100 متن کوتاه جانان ۱۴۰۳ جدید 2024

مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست

تو آرامبخش تمام وجود منی جانان

جان زنده شود ز روی جانان دیدن..

تو
آرامبخش تمام وجود منی جانان...

یک نفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا

صبح دروغین گذشت صبح سعادت رسید
جان شد و جان بقا ، از برِ جانان رسید

دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی‌دانم

بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم....

️️️

جانی که داشتم من،
شد محوِ عشقِ جانان!

مرا تا جان بود جانان تو باشی ...

ز جان خوش‌تر چه باشد ، آن تو باشی

هر کس
به صبح به جانان خود کند سلام

ای دلبرک و
شمس بی مثال من
صبحت بخیر...

حال دل با عشق دلبر خوش بود
جان ما پیوسته با جانان خوش است




️️️

دلم را جز تو
جانانی نمی بینم...

حدیثِ عشقِ جانان گفتنی نیست...

هر "شب" ای دل
گفتگوی زلف جانان میکنی
خود پریشانی و ما را هم
پریشان میکنی.!

جانانِ پاییزی ام
اگر نباشی
هر سال
چطور به پاییز بگویم
خداحافظ
وقتی
تو زادهٔ آذری

عشق در میان است
جانان اگر تو باشی

ای پریشان حال من
جانان من
حرفی بزن...
این پریشان حالیت را با که خلوت میکنی..؟

جان من هستی و دلدارم تویی ...
جان تویی ...جانان تویی ...
قلب بی آلایشم ...
دریای احساسم تویی...

رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)

چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

سوگند به نامت که تو جانان منی

دل فدای تو چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان

من اگر ماهِ توام تو آسمانی جانان
من اگر قلب ِ توام تو ضربانی جانان
من اگر خوشبختی ام تو مسیر عشق هستی جانان
من اگر منِ توام تو تماماً برایم هستی جانان

راهی به خلوت دل جانانم آرزوست

تو را از فراز هفت آسمان تا ژرف ترین نقطه ی زمین دوستت دارم♥️✨
و ریشه های قلبم را به جانت وصل می کنم 🦋
مبادا دگرگون شوی که جانم آتش می گیرد🔥
رقیه سلطانی

راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من

باید عشق را از شهریار آموخت تا لحظه مرگش در انتظار ماند…
درست است بگویم جان به جانمم کنن جانم تویی جانااان ….

نویسنده و روانشناس:سرکار خانم المیراپناهی درین کبود

هیچ حلقه ای ب زیبایی حلقه ای نیست
ک
دستانت دور کمرم حلقه میکند …
جااااناان








المیراپناهی-درین کبود
نویسنده-روانشناس

و من؛
اگر شاعر بودم،
بند بندِ وجودت را؛
به قافیه و ردیف می کشیدم
آخ که؛
اگر شاعر بودم من ...

سلطان من شدی و منم دوست دارمت
جانان من شدی و منم  دوست  دارمت

سر  تا  به   پا که پُرم  از  شوق دیدنت
تو جان من شدی و منم دوست دارمت

سجاد یعقوب پور

ای کاش
روح بودم و در کالبدتت فرو میرفتم
و هر آوایت را جانانه ستایش میکردم و
گوهر عشق را بر طاق دلت میگذاشتم و
پیوسته ، بر وجود گران بهایت بوسه میزدم.