جمعه , ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
از چشمت بجوشد غزل آغاز میکنمشعر تازه را در نگاهت پرداز میکنمعطر تتت حواس مرا لمس میکندوقتی دکمه های تو را باز میکنمدل عاشق ام تنها برای تو می تپد قفل سکوتم را برای تو باز میکنمگل برگ های روی لبخندت رابا بوسه تک تک شان را باز میکنمکفتر جلد تو ام مرا حبس کن یا فقط در آسمان تو پرواز میکنم...
قلبم از آن توروحم از آن توذهنم در یاد تواین است عاشقی،بغضم از فراقتحرفم در نگاهتجانم در صدایتراهم در صفایتو وجودم از برایت..این است عاشقی..زندگی میکنم از برای توعاشقی میکنم در هوای توگم میشوم در آغوشتدستی کِشَم بر سر و گوشَتبوسه ای زنم بر دستانتجمله ای شوم در داستانتعاشقی شوم در دیوانتو خالقی شوم در دنیایتاین است عاشقی.. آتشی زنم بر غم هایترونقی شوم در کارهایتمهتابی شوم در شب هایتامیدی شوم در صب...
بوسه های گرمنگاهت را به من بدوزدر سوز بیقرار این زمستان مرموز.که گرم است هنوزآن بوسه های دلسوزدر این خزان سرد و جانسوز.نگاهت را به من بدوز.حسن سهرابی...
میشود دوباره مانند زمان های قدیم مرا در آغوش بگیری و ببوسی؟!موهایم را شانه بزنی و ببافی؟!آن زمان که موهایم را لمس میکردی غرق در عشق و شادی وصف نشدنیی میشدمکه هنوز هم نمیتوانم آن لحظات را از یاد ببرممیشود دوباره عشقمان را تازه کنیم؟دلم آن آرامش عمیق میان بازوانت را میخواهدمیشود مرا در آغوش خود جای دهی؟؟...
بوسه ات رنگ لبم را پرتقالی می کندبوسه هایت عشق را از عشق خالی می کنددست هایت را به چشم خیس و نمناکم نزن نور دارد، برق دارد، اتصالی می کندارس آرامی...
عشق مثل گل به شاخه دیدن استدست عاشق لایق بوسیدن استشبنم اشکی بروی گل نشستکاش میشد غصه را درهم شکست...
بوسه ای می کارم اینجا بوسه ای از جنس عشق می شود در یافت در وقتی که آنلاین می شوی...
بیا برویم. برویم آنجا که بوسه، کمترین گناه عاشقانش باشد، و آغوش، منظره ی تمام کوچه پس کوچه های شهرش …فائزه حیدری...
لب های تو چون قند و عسل شیرین است خاصیت عشق تو فقط در این است با بوسه و لبخند مراعاتم کن وقتی که فشار من کمی پایین است...
آغوشم رابرایت کنار گذاشته امحتی بوسه هایم راشاید در عصر آغوش های یک روزه و بوسه های ساعتی!عقب مانده ام بخواننداما منبه بازوانم تنها قول تو را داده امو سکوت لب هایم با همنشینی لب های تو خواهد شکستعزیز دلم دلت قرص......
باز هم بی احتیاطی کردم و عاشق شدمگرچه رنجورم ولی این بار هم لایق شدم بوسه هایت بر تن بیمار و نالانم نشست درد را آتش زدم یک عاشق صادق شدم خواب دیدم یک شبی از خاطراتم رفته ایدر خیالاتم همان آشفتهٔ سابق شدم بی حضورت قطره ای ازموج سرگردانی ام در تلاطم های دل محتاج یک قایق شدمبا نگاهت غصه هایم یکسره بر باد رفت خالی از بغض شبانه، گریه و هق هق شدم عقل از تفسیر احساسم به کلی عاجز استبار دیگر با حضورت عاری از منطق شدم ه...
بوسه ای جانانه نذرم کن گناهش با خودمسوختن در آتش و روز سیاهش با خودمخوب میدانم که می ترسی ببیند دیگریجنگ با چشمان شور و کینه خواهش با خودم بی خبر یک شب مرا در بازویت محصور کنرفتن آهسته در وقت پگاهش با خودمتا نویسد روزگاران قصهٔ عشق مراتو زلیخا شو برادرها و چاهش با خودممثل شیرین شو به دستم تیشهٔ فرهاد دهبیستون و سنگ سخت و کوره راهش با خودماین دو مشکل کرده اکنون روزگارم را سیاهناز بی حد از تو است سوز آهش با خودمب...
خنده ات اردیبهشت و رفتنت آبان عمرآتش چشم تو بهمن، بوسه ات گرمای تیر ارس آرامی...
بعدمن چه کسی درگلوگاهت بوسه ای خواهد کاشت؟...تنهای تلخ......
دوستت دارم و گلدان شانه هایت را هر روز با بوسه هایم سیراب می کنم...
آخرش لطف خدا شامل شد یارِ بی رحم، کمی عاقل شد جام می داد به دستم ساقیخواستم بوسه از او؛ حاصل شد...🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
افطار با چای و خرما کار عوام ستعاشق به بوسه لبت روزهٔ خود باز می کنددلبر ما تو کجایی؟ گر زیر خاکی هنوز به فکر مایی؟...
"دوستت دارم" ، در زبان مردان شکل های مختلفی دارد !بعضی ها با یک شاخه گل ... بعضی ها با یک چشمک در یک مهمانی شلوغ ...برخی با بوسه ای آتشین در نیمه های شب ...عده ای با گفتن : "خانم، آستینم را تا میزنی ؟"اما فقط تعداد اندکی از آن ها بجای گفتن دوستت دارم، برای معشوقه شان شعر می سرایند ...با این تفاوت ،که می خواهند ، تمام دنیا از این دوست داشتن با خبر شوند !...
شب گذشت از نیمه و من درتبِ روی توأمتو تمام من شدی من مستِ گیسوی توأمشد حدیثِ عشق آغاز و شدم دیوانه اتهمچو حافظ من غزل خوانِ سرِ کوی توأمکاش با یک بوسه از تو بشکند بغضِ سکوتتشنه ام من تشنهٔ بوسیدنِ روی توأمآمدی ساده نشستی در حریمِ قلب منمات و حیران گشتم و آوارهٔ کوی توأمبا نگاهت آتشی، بر جانِ تب دارم زدیشب گذشت از نیمه و من در تکاپوی توأمارس آرامی...
از دور می بوسمت بوسه های از راه دور طعم دیگری دارند!...
اسفند،بوی هفت سین خاطرت را می دهدسیب سرخ لبانت ...سکّه ی مطلّای نگاهت ...سمنوی شیرین دهانت ...سبزه ی پیراهنت ...سماق عشقت ...سنجد مانده بر دست هایت ...دور آیینه بندان صورتت ...آیه آیه مهر از حدیث نورانی قلبت، عزیزم!که مرا به معراج خواستنت، کشاندهدر عیدانه ی لبخندهایی، که بوسه ریخته اند!شعری که حجم کتاب دلتنگی ام را، پر کردههر چه هست از توست ...از دوست داشتنت ......Saeideh......
چارلز بوکفسکی :بوسه بخیه است.خنده بخیه است.فراموشی بخیه است.مهربانی بخیه است.آدم بی بخیه متلاشی میشود!آدم ؛ زخم است......
تو اگر باشی و من باشم و باران باشدبه بغل می کشمت گر چه خیابان باشدهوس بوسه به لبهای تو وقتی آیدمشکلی نیست در آن کوچه نگهبان باشدلب تو باشد و من باشم و ای وای خداگنه بوسه زدن گردن شیطان باشدگونه ات معدن و من در پی استخراجشنمکش حیف که در حصر نمکدان باشدباز باران به دلم شور جوانی بخشیدنم باران و تو ایکاش، فراوان باشدراستی هرچه که شد بین من و تو راز ستراز داری صفت فرد مسلمان باشدمن فقط عاشقم و هیچ ندارم ایماناز خ...
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است!...
بوسه ات واجب، غمت مکروه، لبخندت مباح!ای گناه من...، بگو قدری ثوابم می دهی؟ارس آرامی...
عاقبت حال دلم را به لبان عسل گونه اش میگویم با این بوسه یا به عشق می رسم یا میمیرم...
قهر؟ باشد، یادگاری هایمان را پس دهیمبوسهٔ من را بیاور، بوسهٔ خود را بگیر!ارس آرامی...
مرا با یک بوسه در دریای عشقت غرق کنبگذار گرمای احساست یخ قلب سردم را آب کندسوختم!سوختم از آتش عشقت بیا و شعله را خاموش کن و خاکستر سوختنم را به رود مقدس عشقت بسپار تا آنجا آرامش یابد ....
شانه هایم را بر احساسِ تو خالی می کنم ،خاطراتم را به لطفت خوب وُ عالی می کنم !لحظه ها را با شکوهِ بودن وُ آرامشت ،مثلِ تن پوشِ غرور و ُ تیز بالی می کنم !با تو آن بانوی نارنج و تُرنجت می شوم ،گونه هایم را به یادت پرتقالی می کنم !در سبدهای دلارام از شبِ پاییزِ تو ،میوه هایی را در آغوشت خیالی می کنم !سُرمه هایی می کشم بر چشمِ تاریک ِ شبم ،قلب آن شب های مستت را زغالی می کنم !غصه هایت را همانند ِحبابی روی آب ،یا که ...
برای تو که درس عشق نمیخوانی جریمه فقط بوسه می چسبید اگر ماندنت تا مجهولات نرسیدن را کنار میگذاشت مینا نیک خواه...
با بوسه ای چهار میخ میکردم تن آرزوهایم را به آغوشت اگر دیواری میان ما نبود...
خسته ام با دل زارم چه کنمشب مهتاب که شد با تو،نگارم،چه کنم...وقت صبح وقت اذان وعده یاران که رسیدبا در میکده و بوسه یارم چه کنمبوسه یار کجا عاشق دلدار کجامن دیوانه بدنبال نگارمچه کنمخسته ام با دل زارم چه کنم...خسته ام با دل زارم چه کنم......
ای که گفتی بوسه جایش خالی در پی ام هایتبی تجربه می شود مگر از بوسه نوشت!؟ارس آرامی...
رو به رویم می نشینی دلبری ها میکنیبوسه می خواهم چرا این پا و آن پا می کنی...
بعضی چیز ها تاوان دارد... بیچاره خیالت ...! این روزها دارد تاوانِ تمامِ بوسه هایِ نکرده اَت رابه من پس می دهد...!!!ستاره ح...
کی می رسد رستاخیز داغ لب هایتتا پوست تنم را در میان بغلگاه بوسه هایت بسوزانیارس آرامی...
بوسه ای از لعل لبت را به رقیبم دادیای مرض قند بگیرد که دلم را خون کرد!ارس آرامی...
نم نم بارانِ بی مانند پاییزت قشنگماه بانوی سخاوتمند پاییزت قشنگغنچه ی لبهای مستت سیب سرخی آبداربوسه از لبهای من دل کند پاییزت قشنگبرگهای خشک کوچک در خیابانهای خیسدسته جمعی یکصدا گفتند پاییزت قشنگجای گیسو فرش زرین باف داری مهربانجای چشمت حبه های قند پاییزت قشنگدر غروب سرد فصل برگریزان رفته ایدل گرفت از رفتنت هرچند ،پاییزت قشنگطرح ناز خنده ات ،کار کدام استاد بود؟ای مونالیزاترین لبخند پاییزت قشنگ...
قهر؟ باشد، یادگاری هایمان را پس دهیمبوسهٔ من را بیاور، بوسهٔ خود را پس بگیر!ارس آرامی...
لیوان چو لبت بوسد و بوسم لب لیوانپیداست ز تو بوسه بگیرم نه ز لیوان!لیوان به لب لعل تو لب داد به لبخندما لب بگرفتیم به لبخند ز لیوان!لعل لب تو بوسه نمی داد به این لبآن بوسه گرفتیم ز لعل لب لیوان!لب بر لب لیوان و لب لعل تو در یاداین لعل لب توست نه لعل لب لیوان!تا لب به لب لعل تو دادیم ندادیملب بر لب لعل دگری جز لب لیوان!جز نام تو و لعل لبت لب نگشودیمالاّ به لب همچو لبت بر لب لیوانلبهای من و لعل تو و بوسه ی شیرین...
هر زمان بی کس شدی تنها شدی یادم بکنهر زمان هم خانه با غم ها شدی یادم بکنروشنی هایت که هیچ اما اگر روزی عزیزخسته از تاریکی و شب ها شدی یادم بکنمن که امشب می روم فردا دگر پیشت نِیَمگر شبی در حسرت فردا شدی یادم بکنمانده در گوشم که گفتی کل دنیایت شدم!هر زمان بیزار از این دنیا شدی یادم بکنپیش او حالا نشستی گر زمانی همچو منگفت عزیز دل عجب زیبا شدی یادم بکنبوسه هایم رفته طعمش از لبت اما اگربوسه ای زد، مست از لب ها شدی یاد...
با دل دیوانه من یار باشی محشر استمن بیایم خانه ات بیدار باشی محشر استکرده باشی خویش را پنهان کنار پنجرهوای اگر مشتاق این دیدار باشی محشر استبوسه هی از من بگیری از سر شب تا سحربشمری و غرق استغفار باشی محشر استپیش از این گیلاسی لبهات را بوسیده امباز در اندیشه انکار باشی محشر استچشم های تو جهنم بوسه های تو بهشتدوزخ آغوش من را یار باشی محشر استدوست دارم مثل پروانه بگردم دور توتو شبیه مرکز پرگار باشی محشر استمن به قصد...
آرزو دارم شبی با بوسه سلطانت شومیا تو سلطانم شوی و من نگهبانت شومآرزو دارم اگر یک لحظه با من سر کنیتا نفس دارم اسیر و بند زندانت شوممهربانم من پریشان نگاهت مانده امآرزو دارم همیشه تا پریشانت شومهمچو ماهی بر لب حوض نگاهم کن نظرآرزو دارم تو آیی من به قربانت شومبا نگاهی آتشین باری بسوزانم چو تبهمچو شمعی لایق شبهای هجرانت شومزیر خاکستر ز هجرت شعله ها دارم، ولیروز و شب گر می کنم تا آتش جانت شومدر فراق تو ولی هی میکش...
کافه بود و من و تو، مهر به چشمان تو بودفال دلدادگی ام در دل فنجان تو بودچشم تو فرضیه جاذبه را ریخت بهمشاخه ی سیب دلم دست به دامان تو بودهوس بوسه ز رخسار تو افتاد به سرلب گزیدم که لبم آفت ایمان تو بودآنقَدَر مات به لبخند تو بودم، مُردمآنچنان غرق که جانم همه قربان تو بودشعر می خواندی و انگار اذان می گفتیبعد از آن، کافر احساس، مسلمان تو بودکافه بود و من و این بار تو جایت خالیستقهوه ای تلخ و نگاهی که پریشان تو بود...
در نگاهت عاشقی دیوانه را حس میکنمبوی پیوند توبا این خانه را حس میکنمتا لبت را بر لبانم میگذاری نازنینآتش این بوسه ی جانانه را حس میکنممی نشاند عشق تو آرامشی در جان مندر کنارت لحظه ای مستانه را حس میکنمتو رهایی از حصار پیله را آموختیبا تو بر دوشم پر پروانه را حس میکنمسر به روی شانه هایت میگذارم عشق منگرمی یک شانه ی مردانه را حس میکنمحال دل خوب است و بردی از نگاهم عشق راعاشقی در کنج این میخانه را حس میکنم ...شاعر :معصومه جاب...
مستانه ترین بوسه بوسه ای که بر چال گونه ام جای رژ توست محمد عالمی...
لب براق تو برقیست که بد میگیرد!هر لبی را که به یک بوسه رسانا بشود...
عطر وجودت ، ضرب بوسه ای شیرین ،می شود گلاب قمصر کاشان ../×هرم داغِ نفس هایت ،به علاوه ی چشمانی ستاره باران ،مساویست با هوای گرم کویر ../+جرعه ای ناب از احساست ،تقسیم لحظه های عریانی ،برابر با چشمه ای روانه ی صحرا ../÷و در آخر خوابی آرام در آغوش تو ،منهای کابوس رفتن ،معادل با یک فنجان قهوه ی داغ و شیرین ../-| رَقَمِ شیرینم |{ تو فقط باش تا همه ی محاسباتمدرست از آب در آید }سارا کیهانی (آسمان)...
خنده ، بخیه است .بوسه ، بخیه است .فراموشی ، بخیه است .مهربانی ، بخیه است .آدم بی بخیه متلاشی می شود ...آدم زخم است ....