ممنوعه ای برای من نمی توان صدایت را بوسید دست ها را به موهایت گره زد و میان میخانه ی چشم هایت مست شد اما ای کاش می توانستم در هجوم هیاهوی نداشتنت لااقل دیوار خانه ات می شدم تو تصویر نگاهت را بر سینه ام قاب می گرفتی من...