پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شب شد و بازم امشب دل بی تو بی قرارهپر شد از اشک ، چشم ام کو شانه تا بباره...
به خاطر تو، ستاره های آسمانبه من نزدیکترندو زمین زیر پایممثل آسمان پر از پرنده هایی استکه به سوی خورشید می پرندتوی این خلوت من با خودمتو هستیو همین خیال توبه من آرامش می دهد...
ستاره ی نگاهت سوسوی بی رمق شبتابی است که دل هیچ شبی را روشن نمی کند........ فیروزه سمیعی...
ناگهان پنجره پر شد از شب...
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی...
شب،با واژه ها بخیر نمی شودمگر در کنار ُتو ️️️...
آهوان، گم شدند در شب ِ دشتآه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
تو رفتیو همه فهمیدند،شب می تواند از آنچه که هستتاریک تر باشد...
یه شب میرم قدم بزنم و دیگه برنمیگردم...!...
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
شب دقیقا از اون جایی شروع میشه که چشاتو میبندی...
شب که آرام تر از پلک تو را می بندمدر دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست...
عشق یعنیچون خورشید تابیدن بر شب های دوستو چون برف ذوب شدن بر غم های دوست...
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدندبرکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی...
و پاییز در انتظار زمستان بودو شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق.....
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم راشمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را...
دست در زلف تو بردم که شب آغاز شودحیف ! یلدای من این بار نشد طولانی...
یلدا شب چشمان توستیک عمر نگاهت کنموقت کم می آورم...
در شب توفان غم،آرام بودن مشکل استمن لبالب آهام اما لبگشودن مشکل است...
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایمچراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم...
دانه دانه شد شب/هندوانه افتاد/یلدا شکست...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی...
عاقبت در شبِ آغوش تو گم خواهم شددل به دریا زدن رود تماشا دارد......
هزار شب به سحر آمد و سحر شد شامولی شبی که تو رفتی، سحر نگشته هنوز...
همه خوابند..مرا در همه شب بیداریست...
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اندمن کافر همه شب با تو به آغوش کشم...!...
کاش پایان یکی از این روزها ، شب نباشد تو باشی ......
هر شب بدون بوسه جدا میشوی ز منانگار بر دهان تو فردا نوشته اند....
ای دل صبور باش و مخٖور غم که عاقبتاین شام، صبح گردد و این شب سحر شود...
نگو که شب شده راحت بخواب، راحت نیست!که بی تو این دلِ تنگ و خراب راحت نیست...
به گمانم شب را وقتی که خدا دلتنگ بود آفرید ......
بیهوده خروس لعنتی می خواندشب می رود و دوباره شب می آید...
دکمه های شب واماهانگشت نما...
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد......
آغوش تو تمام هستی من است..️️️️...
شب،پناهِ من شو..در آغوشم بگیر تا شب را برایت معنۍ ڪنم...
اگہ قلبم شب بود،تو ستاره ش بودی....️️️...
بهانه که تو باشیشبم میشود شیرین ترین ️️️...
از چشمانترد شب را بیرون کنامروز صبح دیگری ست...!...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
باشی،شب از روز روشنتر است!...
من به تو مرطوبم طوری که اندوه به شب...
من پر از فکر توام هرشب خود را تا صبح...
الان دیگه سخت ترین کار دنیا ،صبحها بیدار شدن نیست،شبها خوابیدنه.....
شب بخیرغارتگر شب های بی مهتاب منمنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من...
تندتند مینویسد / شب... / گریه / خاطرات را، آب و تاب میدهد...
تو را چه غم که شبِ ما دراز می گذرد؟که روزگارِ تو در خوابِ ناز میگذرد...
بگو خیال تو شب هاکمی به رحم آیدقسم به جان عزیزت هنوز بیدارم...
ماهاز یقه ات بیرون آمدشب راهش راگم کرددکمه ات راببند...