پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در گذر زمان، این قلعه رنجور و پیرشاهدِ قصه های تلخ و شیرینِ بشریتاز فراز برج و بارو، دیده نسل هاعشق و نفرت، جنگ و صلح، ظلم و عدالتدر گذر از دالان های تاریک و سردحس می شود زمزمه رازهای ناگفتهراوی این قصه ها، منِ سنگِ صبورگشته ام غبار گرفته، رنجور و فرسودهاما هنوز، در قلبم امیدی زنده استبه فردایی روشن، به صلحی جاودانه...
مادرم!کوه نورم، سنگ صبورم، مرحم جانم، در تمام عمرت شمع شدی و سوختی تا من پروانه وار برقصم، تازیانه های ناجوانمردانه روزگار را تحمل کردی و دم نزدی تا من رشد کنم، گذر سخت زمان را پشت سر گذاشتی تا بهشتی به وسعت زمین برایم بسازی، طبیب روحِ بیمار و دلِ تنگم شدی، در اوج بی حوصلگی هایت تا مغز و استخوان برایم گوش و چشم شدی، با مادرانه هایت، عشق را برایم معنا کردی؛ حال من مانده ام، چگونه می توانم این همه از خودگذشتگی را جبران کنم؟....
تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کورتوی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیستاگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزداما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش... برشی از ترانه...
دلتنگ کسی هستم، دلتنگ نگاهم نیست من منتظرم اما، او چشم به راهم نیستدر سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالمدر موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیستدر خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم بر سوز دلم غیر از ، اشکی که گواهم نیستشرح من و احوالم ، هر لحظه پر از درد است همچون شب تارم که بی نورم و ماهم نیستاو یوسف عشق است و ، من هم که زلیخایم عشق است و رسوایی، باکی ز گناهم نیستاز درد پرم امشب ، کو سنگِ صبورِ من؟امشب چه کنم مرهم، برغصه و آ...
چون کنم یاد تو ، نوری با من است غایبی ، اما حضوری با من است درد دلها میکنم با عکس تووه عجبسنگ صبوری با من است...
زندگی برای من قشنگه. خیلی چیزای دیگه توش هست که من دلم میخواد ببینم.میخوام بمونم ببینم ظلم تا چه حد پیش میره.میخوام بمونم و ببینم آدم تا چه اندازه قوه ستم کشیدن داره. میخوام بمونم و تمام رنگهای رنگین کمون دروغ رو ببینم. میخوام بمونم و بنویسم.میخوام مردمو بشناسم. تو خیال میکنی شناختن آدمای خوب و بد خودش کم کیف داره؟ سنگ صبور/صادق چوبک...
کاش، تو کمی سنگ صبورم بودییا به خرابات دلم، ساقیِ سورم بودیغربت این دل ما، رفته ای ای دل ماهمره و همسفرم، در ره دورم بودی...
بین من وتو لحن وکلام است ای دوستحِسم به تو تُک زبان است ای دوست در بطن وجودت چه دیدم ای دوستقلبی است،به زیبایی دریا ای دوستگاه سنگ صبوریُ پناهم ای دوستسرما نشناسم گرمیِ جانی ای دوستروشنگه فانوس دلم باش ای دوستتاریک نشود راه، تا تو باشی ای دوستجانت به سلامت دعایم ای دوستجز شادی تو هیچ نخواهم ای دوست...
وقتی که تنهایی دلت یک مرد می خواهدسنگ صبوری محرم و همدرد می خواهدهنگام خشم و فاجعه - در قلب اقیانوس -یک مرغ طوفان زاد و دریاگرد می خواهدمغرور هستند و قوی زنهای با احساسزن بین قلب و عقل شهرآورد می خواهدچون تشنه ای تنها در این صحرای بی پایانتنها فقط یک جرعه آب سرد می خواهدوقتی به تاریکی و تنهایی گرفتاریآزادمردی عاشق و شبگرد می خواهدآه از دلِ وامانده در سلول تنهاییجان را تهی از عاشق توزرد می خواهدآذر رئیسی...
شده که سنگ صبور همه باشی امانتوانی به کسی درد دلت را گویی؟...
بعضیا یه نفر رو توی زندگی شون دارن که توی بدترین اوضاع، میتونن روش حساب کنن.روی گوش بودنش واسه غرغر اشونرویشونه بودنش واسه گریه هاشونروی سنگ_صبور بودنش واسه درد و دلاشون...میتونن پیشش خودِ خودشون باشن.بدون این که بترسن!از قضاوت شدناز سرزنش شدناز نصیحت شدنآدمایی که مثل ما از پوست و گوشت و استخونن، ولی مارو یاد فرشته_مهربون توی قصه های مامان بزرگامون میندازن!اگه با خوندن این متن یه اسم اومد روی لبت و لبخند زدی، خیلی خوش بحالت! ق...
همیشه داخل زندگى آدم ها ى رفیقى هست که سنگ صبورته خدار را شکر میکنمکه من هم یکی از بهترین هایش را دارم تولدت مبارک بهترین رفیق...
یک شهریورى به وسعت تمام دنیا محبت و مهربانى در خودش جاى داده...سنگ صبورِ آدم هاى غمگین اطرافش میشود و سایه ى همدردى اش آرامبخش آدم ها...یک شهریورى چه شاد باشد و چه غمگین فرقى نمیکند،همیشه منشأ انرژى هاى مثبتى ست که زمین را پُر کرده.....
مادرممادر خوب و قشنگمرفیق و سنگ صبور زندگی مننیستی ،فضای خانه بی تو سرد و سوت و کوره...باور دارم و دلم خوش است جایگاه خوبی داری و در کنار کسانی هستی که یک عمر عاشقشان بودی.آنجا شاد باش و برای من هم دعا کنروزت در آسمان ها مبارک مادر عزیزم...
رفیق اینو از من به یادگار داشته باشفقط خودت می مونی واسه خودتدکترباش واسه درداتمرهم باش واسه زخم هاتسنگ صبورباش واسه غم هاتروشن باش واسه شب هات...
بهمنی که باشی میشی سنگ صبور دوستات...
ای کوه پر غرور من ، سنگ صبور تو منم...
رفیقِ من؛ سنگِ صبورِ غم هام…به دیدنم بیا؛ که خیلی تنهام…هیشکی نمی فهمه؛ چه حالی دارمچه دنیایِ رو به زوالی دارم…مجنونم وُ دل زده از لیلیا!خیلی دلم گرفته، از خیلیا…نمونده از جوونیام، نشونیپیر شدم… پیرِ تو، ای جوونی...
رفیق خوبسنگ صبور غم هامدنیام با تو بهشته...
در این زمانه ی غریبمحرمان امروز نامحرمان فردایندو سنگی برای صبوری باقی نماندهسنگ صبوران کلید به دست در کمین نشسته اندکه مُهر بگشایند از درد دل هایتتا سنگی شوند و ببارند بر دل غمبارتدلت که گرفتفریاد کن در سینه اتبگذار این درد در سینه ات بپیچدمبادا اجازه دهیراهی به بیرون بیابدبگذار برای همیشه در تو باقی بمانددلت که گرفت...
آبان ماهی که باشیصبح تا شب میشی سنگ صبور دوست و آشناشب خودت میشی کوه غم خوابت نمیبرهگذشت رو خوب بلدیگذشت از بدی ها، تهمت ها، اشتباهاتآبان ماهی که باشیچتر مهربانی ات برای تمام کسانی کهزیر باران تنهامانده اند باز استمتولدین آبان دلشون یه دریاست...
به نام عشق که زیباترین سرآغاز استهنوز شیشه عطر غزل درش باز استجهان تمام شد و ماهپارههای زمینهنوز هم که هنوز است کارشان ناز استهزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفتکه عشق حادثه ای خانمان بر انداز استپدر نگفت چه رازی است این که تنها عشقکلید این دل ناکوک ناخوش آواز استبه بام شاه و گدا مثل ابر میباردچقدر عشق شریف است و دست و دل باز استبگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشقچرا که سنگ صبور است و محرم راز...