اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام اگر اشکالی ندارد بگذار عاشقت بمانم جای زیادی از زندگی ات نمی گیرم فقط لبخندت را تماشا کنم و دلم خوش باشد که خوشی
هیچ جاده ای در زندگی بن بست نیست. اگر باور نمی کنی، چند قدم جلوتر برو! جاده ی دیگری باز می شود. تا وقتی نشسته باشیم، همه جا بن بست است...
تو نباشی؛ چرا دو تا صندلی؟! تو نباشی؛ چرا دو تا پنجره؟! تو نباشی؛ مثل این است که وارد بهشت شوی؛خدا رفته باشد...
حیف است خوابیدن وقتی زندگی بیرحمانه کوتاه ست اگر در جهانی دیگر همدیگر را یافتیم این بار بگو دوستم داری.. یا من اول بگویم ! حیف است نگفتن وقتی زندگی چنین کوتاه ست!
در عمق چشمان زنان تنها قایقی لنگر انداخته است قایقی که نه میرود نه میماند... منتظر باد است... بادهای خوشنام آهنگین در بادبانهایش... منتظر باد...
من عاشقش بودم ... به خانه ی ما که می آمدند، حالم عوض می شد. یادم هست یکبار مدادرنگیِ بیست و چهار رنگی را که دوستِ پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آورده بود نویِ نو نگه داشتم تا عید، که اینها آمدند و هدیه کردم به او... که جا...
یک دفعه یادم آمد بگویم ، دلم برایت تنگ شده اس این را آویزه سینه ات کن برای روزهایی که نه من هستم و نه یادم ...!
و او که بهترین آرزوها را برایم داشت هفده بار بیشتر از من خداحافظی را آزموده است...
جایِ زیادی از زندگی ات نمی گیرم فقط لبخندت را تماشا کنم و دلم خوش باشد که خوشی. تو را نسیم از همان درِ بسته ای آورد که دیگران رفتند! اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام؛ اگر ممکن است بگذار عاشقت بمانم.
جهان دوست دارد ، دخترکان ، با گیسوانِ عطر شبنم و لب های خندان در آن ، عاشق باشند ... جهان هیچ آدمی را غمگین نمی خواهد ! بیا گیسوانت را شانه کنم دخترک ... خدا ، مهربان تر از رهگذران خیابان هاست ! خدا مهربان تر از ماست .....
همیشه بخشی از آدم جایی جا می ماند آدم میرود اما بخش مهمی از او جایی جا می ماند در اتاق کودکی زیر درختانی یا در چشمهای عابری آدم نمیداند چه گم کرده است ! همیشه بخشی از او نیست ...
آن قدر جای خالیت اینجاست که کنارم دراز می کشد برایم قصه می گوید سر برشانه ام می گذارد وگاه باهم، گریه می کنیم... آن قدر به نبودنت، عادت کرده ام که اگر یک روز بیایی دلم برای جای خالی ات تنگ می شود دلم برای دلتنگی ات دلم برای...
. عشق... مثل رد دست تو روی هواست... نمی توانم به کسی ثابتش کنم... یا نشانش دهم... حالم که خوب است... یعنی دستانت ... از شب گیسوانم عبور کرده است... گیسوانم نفس می کشند.... ️️️
دوستت دارم همان گونه که شب، ماه را دوستت دارم همان گونه که صبح، آفتاب را دوستت دارم مثل ملاقات پنهانی مادر، از لای در دوستت دارم مثل حبس من با تو تا ابد در یک اتاق دربسته حتی بی پنجره! تنها من و تو این چنین دوستت دارم تو...
شنبه به یادت شروع شد یکشنبه ؛ دوستت دارم دوشنبه ؛ دو بار دوستت دارم سه شنبه ؛ سه بار، زیر لب چهارشنبه ؛ چهار، با فریاد پنج شنبه ؛ پنج هزاره، تا بهشت... جمعه ؛ تمام عشقهای جهان مال تو کاش هفته بیشتر بود عزیزم کاش عددها را تا...
می ترسم نتوانم بگویم... تمام کلماتِ جهان را به آب می ریزم مثل مادر موسی... خدا کلمه ی دوستت دارم را نجات می دهد مثل موسی... و به مادرش بر می گرداند مثل تو...
به تو فڪر می ڪنم و تو همیشه در عجیب ترین زمان و غریب ترین مڪان ها در قلب منی چه احساس زیبایے است ڪه ناگهان با فڪر زیباے تو غافلگیر شوم ،،،،،️ ️️️
برای رسیدن به تو راه نمی روم پرواز می کنم نمی نویسم کلمه اختراع می کنم دعا نمی کنم باخدا همدست می شوم چیزهای باعظمت را باید با عظمت خواست... ️️️
نگو که تنهایی ام را از بر میخوانی یا شبم را از صبح میتکانی نمیتوانی... تو دوری مشکلی نیست من همانم که برای دیدن لبخندت دنیا را قلقلک میدهم بگذار جهان به من بخندد تماشای لبخندت آبروی من است... آماده باش!
مرا به یک عصر بی دغدغه مرا به عمق صدایت، وقت گفتن دوستت دارم میهمان کن ! مرا مخاطب خاص، مرا میهمان ویژه ی دلت کن..!
حیف است خوابیدن وقتی زندگی بیرحمانه کوتاه است اگر در جهانی دیگر همدیگر را یافتیم این بار بگو دوستم داری یا من اول بگویم حیف است نگفتن وقتی زندگی؛ چنین کوتاه است
تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟! تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت؟! تو نباشی؛ مثل این است که وارد بهشت شوی؛ خدا رفته باشد ..