متن کفش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کفش
از کدام کفش حرف میزنی؟ /
کفش هایم را جاده ها برده اند /
از کدام قدم حرف میزنی؟ /
قدم هایم را برف ها برده اند /
من، /
تمامِ خود را گشته ام /
و جز یک فانوسِ سخنگو /
چیزی نیافته ام ... /
«آرمان پرناک»
شاید
این کفش
برای تو
باید»
.
مدت هاست
قدم های برهنه ام
حرفِ گرگ ِ بیابان را می پاید
«آرمان پرناک»
داستان کوتاه کفاش
کفش های چرم سیاه جلوی بساط کفاش جفت شد. نو بود و بدون درز و پارگی. مرد گفت:
- فقط واکس!
دست برد و از توی صندوق اش، فرچه و بورس را بیرون کشید.
چشم هایش که به مارک کفش ها افتاد؛ لحظاتی خیره مانده بود... کفشِ...
کفش هایش را دَمِ در گذاشت،
یکی عقب
یکی جلو
همیشه عادت داشت؛
پاهایش را در کفش ها، جا بگذارد!
شیما رحمانی
کفشانم را جفت کردم آمدی و کفش هایم را بین کفش هایت گزاشتی و همان گونه رهایش کردی
کفش های مرا در حصار آغوشت قرار دادی
در حصار آغوش کفش هایت
کفش هایم از آن روز
در حصار آغوش کفش هایت مانده
اما خودم چه؟
تو رفتی
دلتنگی آمد
و...