جمعه , ۳۰ شهریور ۱۴۰۳
برفذاتش پوشاندن ستوقتی حواس، سنگین شوددر گرمایی سردبه خواب خواهی رفت آرمان پرناک...
بیشتر از استخوانباورم می لرزدکه نکندنکند خورشید سردش باشد ...آرمان پرناک...
ایستگاه به ایستگاه منتظرمو تو سوار بر قطارهیچگاه پیاده نمی شوی،خاطراتِ کودکی !!آرمان پرناک...
می خواهم صادق باشمآغوشتآنقدر زندگی ستکه احساسِ مرگ می کنم ...آرمان پرناک...
آسمان همبه اشکِ چترها ایمان آوردچشمانتبه چشمانم نه !!آرمان پرناک...
یاهو برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رودآه! می بینم به آهی آرزویم می رود « گندم از گندم بروید » وای بر من، پس چه شد؟هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ستدوست دارم گندمت را، دار سویم می رود فرق دارد باغبان باشی و یا یک رهگذرباد می آید! کجایی پس که بویم می رود نفت خویم فتنه گر! برخیز! قلبم قلب توستهای کاشانی تبم! دریاب! خویم می رود من به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبارشک «به فا...
دنیا چه زیبا می شود: لیلی چو مجنون می شودمجنون به مجنون می رسد، مجنونِ مجنون می شوددنیا چه زیبا می شود، وقتی که شادی می تپدجریانِ هِق هِق در درون، قَهقَه به بیرون می شوددنیا چه زیبا می شود، روزی که رویا می رسدفردایِ رویاییِ ما، تقدیمِ اکنون می شوددنیا چه زیبا می شود، وقتی که با هم تا ابددرگیرِ دل دادن شویم، دلگاهِ دلگون می شود...(آرمان پرناک)...
مزرعه زیر هجومومترسک، شب و روزمترسک، جیغ و بادمترسک، ترس و لرزقارقار ... مترسک تنهاچه کسی جیغ مترسک را شنید؟...
قومِ قارقار یک طرفو مترسک یک طرف.باور کن،مترسک هم گاهی می ترسد.(آرمان پرناک)...
عشقچون گُلی میان آتشستقطره قطرهعرق هایش حرمت دارد.(آرمان پرناک)...
آنقدر پُرم از تو، که بارم نکنیآنقدر شبم تیره، که تارم نکنییکبار نشد، قلب مرا گرم کنییکبار نشد، ابر بهارم نکنی(آرمان پرناک)...
نمی دانممنظره پشت پنجرهبه انتظار چه نشسته؟!چه می فهمد که انتظارارواح خانه را پریشان می کند.کاش می دانستکاش می رفتکاش...(آرمان پرناک)...
عمریست پای درس زندگی نشسته ایمتا یادمان دهند زندگی همیشه نیست(آرمان پرناک)...
جامانده ی وصلیم که آتش شده مرهمتا زخم بسازیم، بسوزیم به یادش...(آرمان پرناک)...
در این لحظهکه به تماشای رقص مرگ نشسته امتو را در گوش باد زمزمه می کنمبه نامِ بلندِ بامِ خانه ی مانبه نامِ خوشه های روزطلاییبه نامِ خواهشِ گل های شبگردتو را زمزمه می کنمای شجاعدل زندگیهمیشه زنده بمان(آرمان پرناک)...
هر چه دست می کشمپاک نمی شودماه دلماین آهِ نشسته بر قلبِ شیشه ای...(آرمان پرناک)...
ای خوب منتو رگ و ریشه ی من تنیده ایوقتی بغض می کنیتمام من می شکند...(آرمان پرناک)...
#پشت سرم آب نریزچمدانم پر از چه می دانم هاست.نمی دانممی داند دوستش دارم یا نه؟(آرمان پرناک)...
مثل بوسه ی تبر بر تن درختعشقهمانقدر لطیفهمانقدر خشن...
به ماه که می نگرمقلبم چنگ می خوردبه راستی ای عشقهم ماهی هم پلنگ...(آرمان پرناک)...