پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می بافم رویای بودنت راتا شالی شودبه دور گردنمبرای روزهای سرد نبودنتعلیرضا مرادی...
شالت به ضربِ باد می رقصید /کاجِ پُرآوارم زمین می خورد /شالم به دورِ درد می پیچید /«من دوستت دارم» زمین می خورد...«آرمان پرناک»...
خیلی تکاندمش /راک /تازه خوابش برد /جاده را پوشیده ام برای تو /با همان کلاهِ شلوغِ شهر بر سر /و شالِ حیران بر گردن /دارم می آیم......
سُر خورد و دلِ من ، به یکبارهفروریخت نخ کش بشودکاش شبی شال حریرت.... وحدت حضرت زاده...
دلآرامرشته ی افکار ما و گوشه ای از شال تولحظه ها جامانده در تقویم ماه و سال توگرچه میخواهم به شعر خود بپردازم ولیمصرعی کو بهتر از پرسیدن احوال تودیدن باغ بهشتم با دو چشم تو خوشستمثل بادی می کشانم خویش را دنبال توای بهاران شمه ای از عطر و بوی کاکلتای تمام شاخه ها سر در خم آمال توعالم سرگشته کی بیند بخود نام و نشانتا نگیرد توشه از اوصاف خط و خال تودل نمی بندم به عالم گر نباشد حرف توپی نمی گیرم به غیر از عشق ...
صحبت شال من وباد شنیدن داردموی در باد پر از گردنه ی حیران است لیلی طاهری...
صحبت شال من وباد شنیدن داردموی در باد پر از گردنه ی حیران است...
بهار آمد و گیسوی تو افشان شده است بهار با تو اینگونه گلستان شده است!آخرش خلق گل ام ختم به لبهای تو شدمثل یک معجزه ای که در تو پنهان شده استجنگ نرم اسلحه مخفی چشمان تو نیستجنگ از دوری چشم تو فراوان شده استخون به پا کرده ای و شال به سر کرده ای و راه افتاده ای و جاده هراسان شده استاین کوه فرو ریخته اندام من استترک آغوش تو را کرد که ویران شده است....
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شدچشم تو شعر... هستی من نیز شعر شدعطر دلت رسید و دلم را فرا گرفتگلهای سرخِ روی دل میز ، شعرشدپاییز گفت : عشق حرام است!!... خنده مان؛در پیش چشم لشکر پاییز ، شعر شد!من عاشق صدای تو ؛ یک شهر محو مابا شوق حرفهای تو، هرچیز شعر شدشالی که دور گردن من بود ، باز شدحسی که از هوای تو لبریز...شعر شدباران و بوسه ،حس غزل ،رعد و برق عشق؛آن لحظه زیر بارش یکریز، شعر شدآرامش "فروغ" ، زمان را ا...
زیر سایه روشن خورشیدچشمهایم را بستمسایه ای با عطر موهایت نشستباز کردم گلهای شال تو بودیک پهلو نسیم خنکیک پهلو گرمای توبه تبادل می چسبندخوشبختممیان این همه آرامش...
دلم بی تاب و حیران است هوای دلبرش داردهوای شال خوش رنگی، که مه رو بر سرش دارددلم طفلی شده یارا،هوایِ مادرش کردههوایِ تسبیح و مهر و نماز و چادرش کردهدلم گشته چو مجنونی،که لیلایش سفرکردهو او را در بیابانی،خراب و دربه در کردهدلم شیخی شده دلبر،جدا گشته ز یارانشبه عشقِ دختر ترسا،بداده دین و ایمانشدلم گشته هوایی و،هوایِ بوسه ای داردهوای عطر پاییز و نگار وپرسه ای دارددلم گوید به آرامی،هوایِ بسترت داردهوای بوسه ای شیرین از آن شیرین ...
با عشق کنار تو،امسال بهتر استحافظ،صدای تو،این فال بهتر استبی مرز و واسطه نزدیک من بیایلدای موی تو،بی شال بهتر است...
وقتی که تو بی شال در این شهر بتابیدیگر چه ثوابی؟ چه گناهی؟ چه عذابی؟.دل می بری از قاضی و از شیخ و مریدانبا قاضی دلداده، چه حکمی؟ چه عِقابی؟.تا جام لب سرخ تو بر کام فقیه استحَد کی خورد آن کس که خُرَد جام شرابی؟.با دیدن ماه رخ تو عید بگیرند...مردم و شود روزه فراموش، حسابی.حوری تویی و آتش چشمان تو سوزاندیگر چه بهشتی؟ چه عذابی؟ چه کتابی؟.ترسم که فراموش شود مذهب مردموقتی که تو بی شال در این شهر بتابی...
با شال دست بافت ات گرم میشومنمیدانم در گره هایشچقدر گل کاشته ایکه زمستانمبهار میشود...
در فصل باران توی دستت چتر خواهم بودفصل زمستان هم برایت شال خواهم شد......
شالی به گردنِ درخت بیاندازسرما نخوردپاییز شده...
زن ها نمی گویند "دوستت_ندارم" اما وقتی کسی کوچ کند از دلشان ،بافتنی می بافند در عوض بافتن گیسوهایشان.اگر کسی کوچ کند ،ناخن هایشان را کوتاه می کنند،موهایشان را قیچی.شروع می کنند به بستن دکمه های پیراهن ِ یقه سپید آویزان روی چوب لباسی.شروع می کنند به ،محکم کردن شال و روسری شان.به جای آنکه موهایشان را روزی چند بار شانه کنند،شانه شان را می شکنند.به جای آنکه روزی...
سر میگذارمروی شالِ پروفایلتلاکوآنی همیشه...
زن که باشی بیکلاهی هم برایت عار نیستشال خود را در عوض، هر روز قاضی میکنی!...
شال آبی روی سر، با رژ قرمز بر لبت،مثل دربی نازنین، امشب مساوی کردهای...