و چه اندوه غلیظی ست جهانی که در آن عشق فریب است...
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر بجز عشق دگر تخم نکاریم
گفتم از قصه ی عشقت گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سو گند / نشد
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
آره عاشقم یار تویی تو تنها دلدار همیشه توی قلبت عشق منو نگهدار
پای عشق که در میان باشد آهن هم خم میشود
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد
معلم هدفت عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار روزت مبارک
خوب شد دردم دوا شد دل به عشقت مبتلا شد خوب شد
تو ناب ترین واژه ی اعلای زمانی تو خوب ترین عشق منی،حضرت جانی
میخواهم طلوع کنم جایی میان شرق چشمانت تو نگاهم کنی من صبح میشوم…!
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود بی عشق وجود خوب و موزون نشود
یک ساعت عشق صد جهان بیش ارزد صد جان به فدای عاشقی باد ای جان
عشق همین است... همین که یک ذره از تو میشود تمام من️
من عشق میکنم اون شبی که حرف میکشم ازت تو ناز میکنی و منم ناز میکشم همش
قفل قلبم وا شد / عشق تو دوا شد / با یه لبخند / در دل طوفانی به پا شد
زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد پس با تمام سکوتم دوستت دارم
عشق به هستی در اعماق نگاهتان متبلور است. روز ناشنوایان گرامی باد.
آه که عشق بس کوتاه بود و فراموشی / بس بلند...
یک شهر پر از آدم و بیچاره از این عاشق بی عشق هر جا برود تنهاست...!
لب تر نکن اینقدر که زجرم بدهی باز یک مرتبه محکم بغلم کن که بمیرم