ای انسان... نور خورشید دارایی تو نیست!!! تویی که گلوی هر طلوعی را با دستانت می فشاری و غروب ها را با غرور به تماشا می نشینی... تو حتی دریا را رو به پنجره ات سرپوشیده انتخاب می کنی. کوری میراث ابدی توست. در هزار توی ذهنت تنها و تاریک...
صادق خان هدایت : انسان ظالم ترین و فاسد ترین حیوانات است به غیر از منفعت و هوا و هوس خود چیز دیگری را نمی بیند ، خودش از مرگ می ترسد ولی سبب مرگ دیگران را فراهم می آورد انسان و حیوان
آهوی من کجای تنت از شب بازمانده است که راه را گم کرده ای؟ آغوش من دیگر انسان نیست و تو می توانی از خطوط تنم خانه ات را پیدا کنی و به جای در، حرف بزنی
انسان دانا بیشتر از اینکه فرصت ها را پیدا کند، برای خود فرصت ایجاد می کند.
انسان محکوم به آزاد بودن است؛ چرا که به محض اینکه وارد جهان شود، مسئول هر اقدامی که انجام می دهد است.
یک اخلاقیات باور انسان را در مقامِ حیوانی معقول تعریف می کند. این تعریف همان ذات است. اسپینوزا هرگز ذاتی برای انسان تعریف نمی کند و انسان را حیوانی معقول نمی داند. او انسان را با آنچه می تواند انجام دهد تعریف می کند: با بدن و با نفس....
چه بسیار انسانها دیدم که تنشان لباس نبود و چه بسیار لباس ها دیدم که درونش انسانی نبود
انسان می تواند بدون کشتن حیوانات برای غذا زندگی کند و سالم بماند؛ بنابراین، اگر او گوشت بخورد، زندگی حیوانات را تنها به خاطر اشتهای خود از آن ها می گیرد.
بارزترین تفاوتِ انسان با حیوان قدرت تفکر است و چه بسیارند کسانی که هنوز حیوان هم نشده اند،چه برسد به انسان !
уσυ ¢αит яєαℓℓу киσω ѕσмєσиє тσ тнєιя ¢σяє ▿⚆ تو درون هیچ انسانی رو نمیتونی بفهمی
اگرچه بسیاری از اتفاقات زندگی ، خارج از حیطهٔ قدرت و خواستِ انسان رقم میخورند ، اگرچه بسیاری از تلاشهای انسان نافرجاماند ، اما در نهایت این خودِ شخص است که تصمیم میگیرد چگونه زندگی کند ...
هرکس برای خودش ارزشی دارد و هر زندگی عادی هم همینطور ... اگر چیزی برای کسی بد است، ممکن است برای دیگری اینطور نباشد. در مرحلهٔ معینی از زندگی، انسان باید خودش را بشناسد. این وظیفهٔ هر یک از ماست ...
آری ، انسان زندگانی دشواری دارد ... من تصور میکنم بهترین تعریفی که میتوان از انسان کرد این است : انسان عبارت است از موجودی که به همه چیز عادت میکند !
هنگامی که درِ شادی به روی انسان بسته میشود، بلافاصله در دیگری باز میشود؛ اما ما آنقدر به در بسته خیره میشویم که درِ باز شده را نمیبینیم ...
دیگر برایم کاملا روشن بود که بخش عمده بدبختی انسان به نادرستی راهش بستگی دارد. اگر هنگام راه رفتن کفش آدم خیلی تنگ یا گشاد باشد، پس از طی چند کیلومتر، زمین و زمان را به باد فحش و ناسزا میگیرد ! اما آنچه از درکش عاجز بودم این بود...
انسان در بیست سالگی در مرکز جهان میرقصد ، در سی سالگی میان دایره پرسه میزند ، در پنجاه سالگی روی حاشیه راه میرود و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز میکند ... پس از آن دیگر اهمیتی ندارد امتیاز کودکان و سالمندان ، نامرئی بودنِ آنهاست !
kisa bir not insanlara alişmayin یه یادداشت کوتاه به انسان ها عادت نکنید
چه کسی میگوید که گرانی شده است ؟ تن عریان ارزان ! آبرو قیمت یک تکهی نان ! و چه تخفیف بزرگی خورده است ؛ قیمت هر انسان !
انسان گرگ انسان است. البته گرگ ها یکدیگر را نمی خورند و این خود نشان می دهد که گرگ نسبت به گرگ رفتار انسانی دارد!
هنگامی که خدا انسان را اندازه میگیرد متر را دور قلبش میگذارد نه دور سرش ...
گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را علف هرزه ی کین پوشانده ست هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست! و کسی فکر نکرد که چرا «ایمان»...
عشق تو مرا به شهرهای غم و اندوه برد که پیش از تو به آنجا نرفته بودم ! و حتی نمی دانستم گریه معنای انسان میدهد و هر کسی بدون اندوه ، انسان خطاب نمیشود ...
راستی و یکرویی موهبتی است که به اندازهی هوش و زیبایی نادر است و بیانصافی است که انسان آن را از همه کس طلب کند !
تنهایی چیزهای زیادی به انسان میآموزد اما تو نرو ، بگذار من نادان بمانم