بیو عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو عاشقانه
آه.../
درازنای فاصله ها/
کوتاه نمی آیند/
از قدم هایی که/
پرش وار/
گذر کرده اند/
از گذرگاه احساسم/
و پریش احوال نموده اند/
دنیای نهانم را!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
عشقی وافر/ به دلم دست داده است/ بگو حالا/ چقدر دست بکارم و/ دل بگذارم/ بر سر راهت/ تا وقتی/ دست رد به سینه ام می زنی/ دست و دل بازی کنم و/ کم نیاورد/ حس دلم از/ دست دادن به عشق؟! زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
باز می گردم
از نیمکت چوبی پارک
به درختی پُر آواز
رضا حدادیان
عُبور، آخرِ سر اِتفاق می افتد
به هر بهانه سفر اِتفاق می افتد
درخت باش و بمان روی ریشه های خودت!
قبول کن که ثَمر اتفاق می افتد!
کنار پنجره ی شب نشسته ای بی تاب
صبور باش !سحر اتفاق می افتد
تُویی که زندگیَت مثل قهوه ی قَجریست !...
جیغ می کشد دشت
تا سکوت پنجره
در فرم دیگری
گل بگیرد در صورت باد
نور را کشیده
به آبی رگ ها...
با نبضی تند
مریم گمار
چیزی ازفتنه ی عشق تو نمیدانستم
بیخبربودم ازاین تاب و تب و هیچ نمیدانستم
با خودم نقشه کشیدم که گریزم از تو
چه کنم راه فرار را نمی دانستم
مایه ی دلخوشی ام بود که یادم هستی
تو ولی قلب و دلت جای دگر بود نمیدانستم
بغض را خنده ی...
جاده ی رنگین کمانت را نمی بیند کسی
ایستگاه آسمانت را نمی بیند کسی
در غبار ابر پنهان هستی و جز چشم باد
ردّ پای گیسوانت را نمی بیند کسی
دست افشان، موج های مست می رقصند وهیچ
کشتی بی بادبانت را نمی بیند کسی
غنچه،غنچه خنده ی دشت تو...
بگو چند لب خند به نیم رخِ روز ببخشم؟
که بابونه از هفت جهت، از آستین باد بریزد
و نامِ تو تشدید شود
بر حواسِ آفتابی ام
در ساعتی که رگ هات روشن ترند.
مریم گمار
می تازه!
به رستگاری کلمه رفته بودی
به ضیافتِ یک بوسه!
تا ریشه بگیری در طلیعه ی نور
و به نمایش بگذاری
شکلی از مجالِ بودن را
مریم گمار
باهرنگاه تو من شعله ور میشم من درکنارتو یک آدم دیگم
مرا با خیال تو عمریست زندگانی..
المیراپناهی-درین کبود
بگو از اِنکسار کدام اضلاع
به نبض جنون می رسم
که رِد انگشتانت نَمانَد
بر اندام زمین
مریم گمار
موج نیم نگاهت گرمایی دارد
ک مرا تب دارد میکند…
المیراپناهی -درین کبود
نویسنده-روانشناس
چشمانم چشم انتظار نگاه توست
مگه میشه صدات شنیدوعاشق نشددلم بعدنگاه توقلب سابق نشد
صدای تو دلم رو عاشقتر میکنه یاربرای دل من تو تویی الهه ناز
تنها باد
ردًپای گیسوان تو را می داند.