بیو لحظه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو لحظه
باز، آهوی دلم گشته، شکارِ لحظهها!
تورِ غم، در پای جان؛ جان شد به تارِ لحظهها!
تار شد، چشمانِ دل؛ شد تار و پودم، تارزن؛
تارتن، خفته، میانِ بغضِ تارِ لحظهها!
پ. ن:
تارتن: ۱_ بافنده. ۲_ عنکبوت. ۳_ کرم ابریشم.
کاش، برگردد زمانی که: دلم، با «تو»، شود،
شاد، با حسّ عطش؛ در رهگذارِ لحظهها!
دل به تکرارِ تپش، دل دل کند، با تارِ عشق؛
همنوای دل شود، گیتار و تارِ لحظهها!
طی کنم،
با پای جانم،
کوچهباغِ عاشقی؛
در جوارِ تو،
بگردم،
همجوارِ لحظهها!
دست، در دستت گذارم؛ سر به بالینت نهم؛
بوسهها بارم زِ جان، با اعتبارِ لحظهها!
بسپُرم قلبم به تو، با بیشمارانِ عطش؛
عشق را جاری کنم، در بیشمارِ لحظهها!
در اناالحقِّ جنون، نجوای جان، بانگی زند؛
همقدم با دل بگردم، سربهدارِ لحظهها!
پ. ن:
تلمیح به داستان حسین بن منصور حلاج که «اناالحق» گفت و به دار آویخته شد.
لحظهها، از بودنِ «تو»، شاد میگردد؛ عزیز!
منتظر هستم بیایی، در تمامِ لحظهها!
ثانیهها، جان گرفتند از گُلِ نامِ تو باز؛
لحظه لحظه، دل شمرده، نبضِ نامِ لحظهها!
جامِ سرشارِ دلم، جاری شود، تا ناکجا؛
تا که عشقم را بخوانی، از پیامِ لحظهها!
از شکارِ لحظهها،
دل، «عشق» میخواهد؛
وَ من،
مینشینم با امیدش،
در کُنامِ لحظهها!
پ. ن: کُنام: بیشه، چراگاه، آشیانه.
عشقِ تو، شورِ عطش، جاری کند، در قلبِ من؛
شوق گیرد قلبم از: شُربِ مدامِ لحظهها!
دل بنوشد شورِ شیرین، با تو از جامِ جنون؛
مست گردد، عاقبت، جانم زِ جامِ لحظهها!
کامِ احساسِ دلم، شیرین شود، با تو فقط؛
تا تو باشی، عشق میگردد، به کامِ لحظهها!
میشمارم لحظههایم را برای دیدنت؛
تا در آغوشت بسازم، اغتنامِ لحظهها!
ققنوسِ احساسم میانِ مهر، میسوزد
از بسترِ خاکسترش، رویای جان، جاریست
دللحظههای باورش، لبریزِ عشقستو
در لحظههایش، خیزشِ امواجِ سرشاریست
تو و، حالِ پر از: احساسِ مبهم؛
تمامِ لحظه هایت، غرقِ ماتم؛
عسل بانو! چه طعمی دارد این عشق؛
که با دل می چشی آن را، دمادم؟