بر دلم شور خدایی می رسد بوی جانسوز جدایی می رسد ای فدای دین و مکتب الوداع ای تمام هستِ زینب الوداع
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش ؟ آتش بوَد فراقت
سلامتی کسی که رفت!ولی باور رفتنش برای کسی که تنهامونده خیلی سخته... دلتنگتم
تو چه دانی که چهها کرد ،فراقت با من ...!
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
من که بیدارم از جدایی توست تو چرایی به نیمه شب بیدار ؟
اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد
من می توانم جای سیگار نقاشی بکشم، با دوغ مست کنم، با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم... تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد ؟
بعضی آدما یه جوری میرن که انگار از اولش هم نبودن
به اینکه نباشی عادت کردم ...
مرا ببخش که ساده بودنم دلت را زد....... مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم چشمانت را بست....! میروم تا آنان که توانا ترند.... تورا به پوچ بودنت برسانند.. ️
اینکه من باشم و تو باشی ولی ما نباشیم، جدایی همین است.
دلم میخواست تا ابد دوسِت داشته باشم ولی انقد دلتنگم گذاشتی که دیگه حتی نمیخوام بهت فکر کنم!
بعد از رفتنش هیشکی نتونست جاشو بگیره، حتی خودش بعد از برگشت :)
کاش هممون تو زندگی با آدمی آشنا بشیم که معنی اعتماد رو بهمون بفهمونه نه آدمی که هرلحظه بخاطر خیانت و لغزشش استرس داشته باشیم!
نکُند دل نکَنی،دل بکَند بهرِ تو دل دل نَکُند؟ برود در بر یار دگری، صبح که بیدار شوی...
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست چقدر بلند فریاد بزنی او دیگر صدایت را نخواهد شنید
همه عاشق شدن را بلدند اما فقط تعداد کمی هستند که بلدند چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند...
بعضیا عشقشون مثل بارونِ بهاری میمونه شدید هست ولی زمانش کوتاهه...!
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن...
هر بار که میخواهم به سَمتَت بیایم، یادم میافتد که، دلتنگی هرگز بهانهِ خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست...!
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم…
بعدِ تو با هر غروبی ؛ بی قراری میکنم می نشینم با نبودت جمعه داری میکنم ...