متن دوبیتی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دوبیتی
شاید دل من عروسکی از چوب است!
مثل قصهٔ پینوکیو محبوب است
اما چه دماغی دارد این بیچاره...
از بس که نوشته حال من هم خوب است!
ارس آرامی
تا نوشتیم دلمان گیرِ چند تارِ ابرویش شده
تاتو زد و ما در کمانِ جعلیِ صورتش گرفتار شدیم
مأوامقدم
به قربون چشمون ناز و خسته
چرا غمگین لب دریا نشسته
تو و دریا، خدا ساحل قشنگه
غم و غمگین دل دریا شکسته
با این دلِ دلتنگ چه باید بکنم
با باطنی از سنگ چه باید بکنم
با اینهمه نیرنگ میانِ من و تو
با این دل صد رنگ چه باید بکنم
باور کس، از بدش بدتر کنم
خاطر تو، این دلم پر پر کنم
انگ رسوایی به این عالم زنم
آرزویم حال تو کمی بهتر کنم
قدر دل پای سکوتش ننویس
بگذر از ما، سوز به عشقش ننویس
رانده ام، هیاهوی دلم را چه کنم
حرمت عشق بدار صوفی و آبش ننویس
👌شعردوبیتی
بیا لبخند بر لب ها نشانیم
بیا غم را از این دلها برانیم
به رسمِ همدلی و مهربانی
بیا تا مشکلی را حل نمائیم
✅شعراز:حسین صالحی
من آن صیدم که در پی صیاد می روم
با گلویی در حسرت فریاد می روم
زور من به سنگ های قلبت نرسید
اینبار ولی خودم سراغ فرهاد می روم
👌شعردوبیتی
خدایا تو گواهی بر دلِ من
به دستِ تو شَوَد حل مشکلِ من
تو خود دانی ندارم یار جز تو
تو شادی را رَسان در منزلِ من
✅شعراز:حسین صالحی
👌شعر دوبیتی
تو میدانی که دل دیوانه توست
اسیرِ نرگسِ مستانه توست
دلم دلتنگِ توست ای یارِ جانی
بیا جانا که این دل خانه توست
✅شعراز:حسین صالحی
👌شعردوبیتی پندیات
دلا تا میتوانی زندگی کن
به هرکس میرسی مردانگی کن
مخور غم که چرا این شد چرا آن
به هر لحظه خدا را بندگی کن
شعراز:حسین صالحی
👌شعردوبیتی
دلا تا کِی چنین آواره باشی
میانِ مسجد و میخانه باشی
یکی را برگزین آرام گیری
که با وی یک دل و یکخانه باشی
شعر از:حسین صالحی
نازنینم جرعه ای عشق مرا نوشم ده
وز این افسرده حالی مرا فراموشم ده
ما اسیر دیار دلنوازان همچنان همرهیم
یارا صوفی پاکبازم خرقه و پاپوشم ده
((زیبای نا پیدای من))
ما ترک جان چو کردیم
در این دیار یاران
از این همه هیاهو
جز رنج دل ندیدیم
چو یلدا گشته و یارم کجایی؟
نگویی رفته ای دیگر نیایی؟
به شوقت سفره یلدا بچینم
ز سویت غمینم تا که بیایی
شب، شب زیباست محفل ما
شب ، شب یلداست همدل ما
بنوشیم و بخوانیم و برقصیم
دریغا نیستید مهمان منزل ما
مه شب افروزی آخرش هیچ
گر فاطیُ و نازی آخرش هیچ
سردی دنیا کسی گرمی نمانده
ما بمیریم روزی آخرش هیچ
یکی عابد به مسجد حجره کرده
یکی به بد مستی یاد شهره کرده
نه عابد ماند و نه مست خرامان
نه مرادی که شعرش اشاره کرده
عمری اسیر یک خواب ماندی
از زبان افتادی و بی تاب ماندی
هرچند که آرزو های زیادی کردم
اما تو مثل بار اول ناب ماندی
ملیکانقدی(پناه)