
مصطفی مدرس پور شاعر، فیلمنامه نویس، پژوهشگر
پژوهشگر، شاعر، فیلمنامه نویس و فعال حوزه رسانه مصطفی مدرس پور شاعر تکخانه ها
حوالی شب عید است و هفت سین ها پهن
ز سیب و سکه و سبزه، سماق شد سهمم
بی تو از سکه و سیب و سمنو و سرکه./
بی تو از سبزه و از سیر و سماق بیزارم./
مدرک جرم، اگر بود زمین خوردن، پس.
من زمین خوار ترین، آدمِ دنیا بودم.
من چرا شاعر و عاشق نشوم، وقتیکه.
سی و دو حرف الفبا، همه مجنون توأند.
تو، شبیهِ نرگس. روگرفتِ مریم
اسکنِ محبوبه. کُپیِ نسترنی.
تو همان یاسِ منی، یاسمنی
ما که هرگز نتوانیم حسینی بشویم
پس بیایید بکوشیم یزیدی نشویم
زردیّ روی من چو یشمِ زرد افغان/ سرخیّ لب های تو چون لعل بدخشان ✓
من از آن روز که پشتم به تو قرصس است ای عشق/
پشت کردم به همهْ، قرصِ رونگردان ها
مثل آن سوسک که بر روی کمر افتاده.
دست و پا میزنم اما سر جایِ خودمم
مثل آن سوسک که بر روی کمر افتاده.
دست و پا میزنم اما سر جایِ خودمم
✓شده دنیات مجاز آباد
✓رفیقات واقعی نیستن. ♡
✓یه مشت عاشق؛ پر از شُبهه
✓به اینترنت شدین معتاد. ♡
مجموعه شعر: مجاز آباد
✓خدایی باورش سخته
✓که توی بازی تخته♡
✓ببازی نرد دنیا رو
✓ببینی عشق تو رفته♡
✓واست نه راہ پیش مونده
✓نه راه پس، یه وامونده♡
✓تو کارت مونده باشی و
از عشق خویش هم رونده. ♡
✓نه می تونی بمونی و
✓نه میتونی بخونی و♡
✓همش تو فکر و اوهامی...
ای سختیِ رافِ دلت، از ده شده بیش✓
ما را نده زین بیش تر آزار و تشویش. ✓
♡✓از دفتر شعر: عصر حجر♡✓مصطفی مدرس پور ✓♡
سنگ دلت، افسوس، جنسش، سنگ خاراست✓
آری شبیه کاسه ی سنگ بخاراست.
از مجموعه دفتر شعر: عصر حجر
زردیّ روی من، چو یشمِ زردِ افغان✓
سرخیِّ لب های تو چون، لعلِ بدخشان
ای باوفاییهات گنج باستانی
در بی وفایی چون طلای ابلهانی
جمع اضداد(شبیخون):
بَسکه در اوهام خود با تو مُعلّق میشوم.
عاقبت یکروز، من هم برتو مُلحَق میشوم.
جمع اَضدادم من و هِی خَرق عادت میکنم.
با تمام هوشیاری، گاه اَحمق میشوم.
لحظه ای شیطان نفْسم را عبادت میکنم.
لحظه ای هم مذهبیّ و پیرو حق میشوم.
روز را با نیچه...
حسادت میکنم آن لحظه که از من جدایی تو
عجب شیرین ادایی، لُعبتی و با صفایی تو
شب جشن تولّد زخم ها کردی به قلب من
درآن وقتی که میکردی دو دستت را حنایی،تو۱
به صورت پنکِک و، برلبْ رُژ و، بر چشمها ریمِل
خدا خیرت دهد اینگونه یک آدمْ...
چادرت رفت به باد و دلم افیونی شد
طبق فتوای دلم عشق تو قانونی شد
تخت جمشید دلم عرصه ی تاراج نبود
دامنت لشکر اسکندر مقدونی شد
(تومپندار که مجنون سر خود مجنون شد)*
لیلی اش لیلی من بودکه مجنونی شد
(سیب دندانزده) شد عشق من ای دوست که من...
🔵از:رییس پاسگاه عشق
به: گیرندگان/
هرکسی عاشق نشد اعمال قانونش کنید.
شاعر مصطفی مدرس پور
تکخانه ها
⚫حضرت عالیجناب شیخ فرمان داده اند:/
هرکسی دلبسته شد فی الفور اعدامش کنید.
شاعر مصطفی مدرس پور
ممنوعه ها
تکخانه ها