بنشین مرو! که در دلِ شب،در پناه ماه خوش تر ز حرفِ عشق و سکوت و نگاه نیست... ️️️
از کنار تنهایی من که رد شدی، گوشهایت را بگیر، اینجا سکوت آدم را کر می کند
پیشانی ات را به پیشانی ام بچسبان و در چشم هایم خیره شو خسته ام از سکوت این بار می خواهم دوست داشتن را روی لب هایت فریاد بکشم...
آن گاه که مردی به زبان نمی آورد زنی را دوست دارد همه چیز را از دست میدهد حتی آن زن را... و آن گاه که زنی به زبان می آورد مردی را دوست دارد همه چیز را از دست می دهد حتی آن مرد را... در عشق سکوت جنایت...
روز های آخر دلواپسی ... غصه هامان در گلو فریاد شد روی تنهایی ما خطی کشید فصلی از خوشباوری ایجاد شد ما برای زندگی شش خواستیم شانس هم با ما فقط تا پنچ بود بی رخ او شاه دل سرباز نیست بازی ما بازی شطرنج بود شعله های آبی و...
پشتِ سکوتِ من,دریایی از دله باید رها بشیم از بندِ فاصله پشتِ سکوتِ من,فریاد عشقمه عشقی که زاده ی یک حسِ مبهمه حس گذشتن از این روزگارِ بد حسِ گرفتنِ دستِ تو تا ابد.
سکوت نیز شیوه ای از سخن گفتن است.
از بین تمام فضیلت ها، سکوت را انتخاب کن، چرا که بوسیله آن می توانی متوجه عیب های دیگران شوی، و عیب های خود را پنهان کنی.
یه وقتایی یه چیزایی باعث میشه فقط سکوت کنی سرتو بالا بگیری و بگی خودت دیدی دیگه
بنشین! مرو! که در دلِ شب، در پناه ماه.. خوش تر ز حرفِ عشق و سکوت و نگاه نیست...!
“سکوت” را “ترس” “عشق” را “عادت” کاش!! خورشیداز سوی چشمانِ تو طلوع کند.
وقتی داری روزهای سختی رو میگذرونی و متعجبی که پس خدا کجاست، یادت باشه استاد همیشه موقع امتحان سکوت میکنه ... .
ذهن بحث می کند و نتیجه نمی گیرد در حالی که دل سکوت می کند و به نتیجه می رسد.این حقیقت یکی از اسرار پیچیده ی زندگی است.
خلوتی می خواهم کنار تو در سکوت ستاره ها بگویم... دوستت دارم آرام بگویی من بیشتر ... ️️️
دلم سکوت کرد ، ولی حرف داشت یک روز سرزده بیا،شبیه برف باش
قلبم فشرده میشود و بغضم را قورت میدهم. نمیخواهم بدانی چه در مغز لعنتیام می گذرد.آخر این زندگی کوفتی ارزش رسوا شدن را ندارد. به غرورم که زخم میزنی فقط نگاه میکنم و لبخند می زنم. من در سکوتِ چهره ام دلتنگی هایم را فریاد میزنم،ناله میکنم و زندگی را...
در یک زندگی آرام و بسیار ساده ، گاهی چه آشوبهای پر غوغایی وجود دارد و کسی از این آشوبها خبردار نمیشود ... و در این زندگی آرام و ظاهرا بی حادثه ، چه امیدهایی بر باد رفته است و چه دلهرههایی خاموش و محو میشوند و کسی پی نمیبرد...
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوست گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست آیینه وار خیره به تنهایی توام آری! سکوت سادهترین راه گفتوگوست
کمی بمان! کمی به من نگاه کن! نگاهت تنها دلیل آرامشم است! در چشمانم نگاه کن دراین چشمان اشک آلود که همیشه درپی رفتن تو چشم انتظار به آمدنت بود حال که دوباره آمدی ؛ چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟ چرا چشمانت را از من نگاه...
پس کجایی؟ صبح ها مسیر ثابتی دارم و اگر عجله نداشته باشم آنقدر در ایستگاه منتظر می مانم تا تاکسی مورد علاقه ام برسد. در واقع راننده این تاکسی را دوست دارم. راننده پیر و درشت هیکلی با دست های قوی و آفتاب سوخته و چشم های مشکی رنگ است...
بهمن ماهی که باشی بی آنکه بخواهی تمام حرکاتت خاص میشود ! نگاهت عاشقی و دوست داشتنت سکوت و کلامت احساس و مهربانی ات صبوری و تحملت حتی، غرور و لجبازی هایت هم جذابیتی خاص دارد !
اکنون زبان هیس برایم خوشایندتر است دلم سکوت را خواهان است
همیشه نباید حرف زد گاهی باید سکوت کرد حرف دل که گفتنی نیست! باید آدمش باشد کسی که با یک نگاه کردن به چشمت تا ته بغضت رابفهمد... خوشا چشمی که خواند حرف دل را
خیابانهای یخ زده تمام خیابانها سفید شده بود و همچنان برف میبارید. زنی که بچه یکی، دو سالهاش را در بغل گرفته بود کلاه بچه را تا روی پیشانی کشید و گفت: «چه برفی... مامان جان برفو نگاه کن» نوزاد خوابآلود بود و چرت میزد. راننده گفت: «تو این برف...