دهنم تلخ شد از بی شکری ، بی عسلی ! تو شرابی و تویی قندِ مکرر ، جانا !
دوای درد ما اشک است...آری اشک....آری اشک شراب آورده ام، بنشین برادر! استکانت کو؟
تمام زندگی بی تو ... سراسر سراب و ... تمام پرسشها بدون چشمانت فاقد جواب تو غیاب و طلوعی و ... طلوع و غیاب ... بدون چشمانت تاجم از خار است و مملکتم از خاک و تراب بدون آهنگ صدایت صدای ربابه بیمعناست و ... بدون لبانت طعمی ندارد شراب...
میگن رفیق هم مثل شراب ، کهنه اش یه چیز دیگه ست
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب ... ️️️
هوا، هوای بهار است و باده، بادهی ناب؛ به خنده، خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب!
گنجایش دیگری ندارد دل من همچون قدح شراب لبریز توام
پای سیب درون ویترین شرابِ کهنه
دستِ شراب در کار بود لب های او سیب
شراب/روی پا ایستاد/برای چشم هایتو/نه خدا خوابید/نه من
پیمانه را به دست اجل بسپرو برو ای زندگی شراب تو مستم نمی کند
بی سر خواب تو را می بینم بی پر به بام تو می پرم انگور سیاهم به بوی دهان تو شراب می شوم
قرارمان فصل انگور شراب که شدم بیا تو جام بیاور / من جان هراسی نیست فقط تو خوش باش همین مرا کافیست
آنجا ببرم که شرابم نمی برد
خواهم امشب همچو مِی نوشت کُنم بی خود از گرمیِ آغوشت کنم وز شراب عشق مدهوشت کنم با هزاران بوسه خاموشت کنم
همه سر خوش از وصالت/ من و حسرت خیالت همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
با این شراب ها مست نمی شوم دیگر باید دوباره سراغ چشم های تو بیایم!
چشمان تو شراب است و من مست آن چشمانت
نام تو مرا همیشه مست میکند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب
بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن بر آسمان بپاش شراب نگاه را بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند ماه را