شعر معاصر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر معاصر
هایکو های پائیزی
ابر و باد
وقتی مرور می کنم
رویاهایم را
... گردباد
آه این زمین هم
به آسمان رسید
باد پاییزی
پیدا می کند قاصدک
خانه ی سالمندان
پس از درو...
کلاهش را بر می دارد
از سر مترسک
خش خش برگ
غیبت کسی می کند
باد،پشت سرم
...
جنگ یخی
مرا بشناس، دلتنگ یخی را
درون سینه ای سنگ یخی را
گمان کردی که آدم میشوم من؟
ببر از یادت این منگ یخی را
خودت گفتی که با سرمای بهمن
خدایت داده این رنگ یخی را
میان آن همه آدم صدا کرد
تو ی دیوانه ی لنگ یخی...
چه می خواهی
از این آلون ویران° سقفِ ناقابل چه می خواهی
تو از دشت تگرگ اباد بیحاصل چه می خواهی
به روی زخم تاولسوز هر دریاچه ای دیدی
نمک باریده, از شنزار بی ساحل چه می خواهی
من از جغرافیای زرد و سرخ آباد خورشیدم
تو از دهلیز نوشانوش...
صبح بی ترانه
باران دانه دانه رهایم نمی کند
این ابر بی نشانه دوایم نمی کند
مثل کویر داغ تبالوده ام که باز
یک رود عاشقانه صدایم نمی کند
از بسکه خورده ام غم ایام رفته را
صد بغص بی بهانه رضایم نمی کند
با زورقی شکسته به دریا زدم...
ذهنم،
ریشه دواند ه ؛
َتنه ام،
خورشید را می بوسد
وَ آزادی،،،
بر شاخه هایم آشیانه کرده ست.
...
آه،،،
--من درختی سبزم!
لیلا طیبی (رها)
پرنده ای خسته ست.
--نه میل کوچی وُ،
نه دلی برای ماندن...
خراب باد آشیان سینه ام
غمت را ماندگار کرد!
(رها)
ماه و دلبرم نامد، شمس و دلبری آمد،
شام و روز و یک صحرا، این دو سر نمی جمعد
((مهدی فصیحی رامندی))
چه باید کرد
نمی دانم که با حسن خدادادت چه باید کرد
گل اردیبهشتی، گاه خردادت چه باید کرد
تو حتی بهتر از خورشید عالمتاب می تابی
دلارآمی و با خوی پریزادت چه باید کرد
نمی دانم برای رَستن از دام و رسیدن تا
به سرحداتی از اقلیم آزادت چه...