شعر معاصر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر معاصر
چه باید کرد
نمی دانم که با حسن خدادادت چه باید کرد
گل اردیبهشتی، گاه خردادت چه باید کرد
تو حتی بهتر از خورشید عالمتاب می تابی
دلارآمی و با خوی پریزادت چه باید کرد
نمی دانم برای رَستن از دام و رسیدن تا
به سرحداتی از اقلیم آزادت چه...
بگذار با تمام حروف ندا صدایت کنم
باشد آن گاه که نامت را می خوانم،
از میان لبانم زاده شوی...
بگذار دولت عشق را بنیان نهم
و تو ملکۂ آن شوی
و من بزرگ ترین عاشقان آن شوم.
بگذار انقلابی را راهبر باشم
که حکومت چشمان تو را بر مردمان...
هاله ی ابهام موج می گیرد
سمند خاطراتم اوج
نفس در تنگنای سینه ها محبوس
\ باد سرد چونان کولی ولگرد \
می خروشد در وجودم
طشت خونین افق
رنگ های قیرگون
تاریکی مرموز
می لولد در نگاهم
اجاق آرزوها کور
شیشه نیرنگ آبی
پرده ی پندار سبز
زورق اندیشه...
وزش باد شانه می زند
زلفان سبز رنگ تپه ها را
غرش پی در پی
می شکافد ابرهای تیره آسمان را
جاری می کند
ابر روی زمین سیلاب اشکهایش را
و زمین با بوی دلپذیرش
خبر می دهد سیرابی خود را
سرخی، آلاله، سپیدی نرگسان منتظر
ساز برگها، آهنگ دلنشین...
در سکوت خالی شب
در سکوتی که پنجره مات و مبهوت
به بیداری ثانیه ها می اندیشد
کسی منتظر است !
کسی خسته تر از صدا
خسته تر از انتظار
خسته تر از طبیعت است
در این شبی که همه در آرامش اند
خواب از سر شخصی پریده است !...
پر گشایم در باد
هر کجا باشد ، باشد
پرواز خواهم کرد
تند برخواهم خاست
و خواهم رفت
به کوی سبز سپیدار رویایی!
به ابدیت مطلق یک وجدان
به شهرهای محکمه دار سنگ فرش
که صحبت چلچله را
از میان شیشه های سرد مکدر
که روزی فریاد خواهند کشید
با...
من با زمین...
من با آسمان، حرفی ندارم
ماه و چراغها
در یک خطوط پیوسته هستند
و جاده ها مکعب های متحرک را
به حرکت تشویق می کنند
صدا..
از عمق درد
ازعمق یک مسیر ولخرج
به گوش می رسد
و کسی که جان ما را مفت
از آسمان خریده...