دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب
غالبا در هر تصادف می رود چیزی ز دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشق چون کودکی که در پی یک توپ پاره بود
سر پیری اگر معرکه ای هم باشد من تو را باز تو را باز تو را میخواهم
نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
شدهای قاتل دل حیف ندانی که ندانی
بغض پنهان گلویم شده ای هرشب از دوری تو می میرم
اینجاصدای پا زیاد می شنوم اما هیچکدام تونیستی، دلم خوش کرده خودش را به این فکر که شاید بی صدای پا بیایی!!!
حسِ خوبیه به کسی که وِلت کرده، نه نیازی داشته باشی،نه حسی..!
مردم می گویند: آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها اما باید اینگونه باشد: خوبی را در آدمها پیدا کنید و بدی را نادیده بگیرید... هیچکس کامل نیست
گیرم که حرام است لبی تر کنم از تو پیش نظرت تشنه بمیرم چه؟ حلال است ؟
ی زمانی میرسه که بهت ثابت میشه من مثل بقیه نبودم ولی همون زمانم برای من ثابت میشه تو مثل بقیهای
شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟ به شب تیره خاموشم بخدا مُردم از این حسرت که چرا نیست در آغوشم
دل به دلبر دادم و ، دلدٖار ، دل را ندید دل به دلبر دل سپرد ،دلدار ،پا از دل کشید دل به دنبال دلش ، دل دل کنان ، دلخونِ دل دل شکست و تیره روزی شد نصیب دل ،دلا
رَفت آن تازه گُل و ماند به دل خار غمش گُل کجا جلوهگر و سرزنش خار کجاست؟
گاهی باید یاد گرفت همیشه دلی که برایت می تپد، ماندگار نیست، باید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانست. باید یاد گرفت گاهی ممکن است آنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند.
سعی کردم! شبیه موشی پیر وسط راه های پیچاپیچ خسته از هیچ راه افتاده در نهایت رسیده است به هیچ! قصّه را هر کجا شروع کنم آخرش این اتاق غمگین است تا ابد هم اگر فرار کنم باز هم سرنوشت من این است...
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ای اما دل بشکسته ام ، نشکست پیمان تو را
رفتی ای آرام جان آتش بجانم کرده ای نشتر غم را فرو در استخوانم کرده ای
دیشب آرام کنار گوشم زمزمه کرد دوستت دارم نه تا آسمان هفتم که عیسی رفت نه تا آسمان نهم که محمد من تا خود خدا پرواز کردم
بی تو تاریک نشستم تو چراغ که شدی ؟!
و دلی که میگیرد ، بی هیچ دلداری....:)
محکم باش وقتی خیلی نرم شوی همه خَمَت می کنند حتی کسی که انتظار نداری...
تو ! غمگین ترین زن جهان بودی ! این را از لبخند های بی شمارت فهمیدم