گویند که چون می گذرد هیچ غمی نیست اما که والله / همین درد کمی نیست...
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
هر لذتی که می پوشم یا آستینش دراز است یا کوتاه/ یا گشاد به قد من/ هر غمی که می پوشم/ دقیق انگار برای من بافته شده/ هر کجا که باشم
آن دم که با *تو* باشم محنت و غم سر آید...!
درد دارد که خودت علت لبخند شوی و دلت در همه حالات پر از غم باشد...
آرزویم این است که صفحه غم و اندوه در دفتر زندگیتان همیشه سفید بماند... اوقاتتون به وقت مهربانی لبخندتون به رنگ عشق
آن رفیقی که به ایام غمم دور نرفت زیر شمشیر غمشس رقص کنان خواهم رفت
فقط یک جاست که می شود لم داد پا را دراز کرد با چای مست شد و بلند بلند خندید بی آنکه ذره ای غم آدم را اسیر کرده باشد! می دانی کجا؟ درست بر بلندای دوست داشتنت...
مرا زیستن بی تو، نامی ندارد مگر مرگ من زندگی نام گیرد
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم ؟ آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو میگویم تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
به شرط آبرو یا جان، قمار عشق کن با ما که ما جز باختن، چیزی نمی خواهیم ازین بازی!
آه...... که در فراق او هر قدمی است آتشی .........
غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت ....!
لبخند بزن حتی اگه خیلی غم داری اینجا کسی نگران اشک های تو نیست...
هق هق گریه هام غم توی نگام به فدای آقام آقام آقام آقام تو نکردی ردم به همه رو زدم میدونم خیلی من بدم بدم بدم
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟ گره ات کور شود غم به روانت برسد؟
شیطنت های من دیوانه را جدی نگیر پشت این لبخند ها سی سال غم دارم رفیق!
قصه اینجوری نبود که غم به این شوری نبود که حتی وقتی که نبودی بین ما دوری نبود که
پاییز فصل عاشق شدن است فصل زردی و سکوت چهره هاست فصل گریه...خیره ماندن... شب نشینی غم است فصل گیجی از نبود رنگ عشقت در میان بوته هاست
هواشناسی اعلام کرد هوای یڪدیگررا داشته باشید دل نشڪنید قضاوت نڪنید به غم ڪسی نخندید به راحتی ازیکدیگر گذر نڪنید هوای دلتان راداشته باشید .
دانه هایی از عشق کاشتم و خوشه هایی از غم برداشتم خیانت ، تکرار و رویش نفرت . . .
دروغ چرا تنگه دلم منو بارون غم شدیم رفیق هم