متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
دوست داشتن تو، بار مسئولیت را جانماز کرده
آرامش قلب من،
در هر جایی که باشم تو هستی
همیشه در ذهن و در خاطره های من باقی خواهی ماند
عشق تو دروازه نوری برای من باز کرده
هر لحظه از دلم،
برایت خواستار خدایی می کنم
که در تمامی حال...
در غم عشق تنها می شدم
با چشمان جستجو می کردم
تو همیشه طنین دل می شدی
آرامش دل را با خود می بردی
دیدار تو بود آن چیزی که می خواستم
خنده های دل نوازت چیزی بیشتر از می خواستم
چشمان سیاهت تابش یک دنیا دارد
به خواب های...
بسم الله الرّحمن الرّحیم
تویی آفتاب منصوب بر آسمان
نور تو آشکار است در دل جهان
تو یی ستاره ای که در سحرگاهان
زیر سایه تو روشن میشود کاروان
در عشق و وفا نباشد بهتر از ما
رنگ تویی بوی تو در دستانشان
با نگاهت چون ستاره های آسمان
دل...
بسم الله الرّحمن الرّحیم
تویی آفتاب منصوب بر آسمان
نور تو باشد آشکار در دل جهان
تو یی ستاره ای در سحرگاهان
زیر سایه تو روشن میشود کاروان
در عشق و وفا نباشد بهتر از ما
رنگ تویی بوی تو در دست شان
با نگاهت چون ستاره های آسمان
دل...
صدای تند و خشک صدای غصه هاست
دلتنگی و درد، بگو دلتنگی و درد
پروانه ای که در این جهان پرواز می کند
در خود سوز دلی رخ می دهد
تک تک قدم ها در جست و جوی راهی قشنگ
او به یک غنچه خشن به سوز جان می رسد...
ای تو هوای نفسم فکر و خیالم شده تو
یوسف قلب خسته ام ورد زبانم شده تو
من شده ام اسیر تو یا که نشانم شده تو
منم طعمه برای تو یا که شکارم شده تو
رنگ سیاه موی تو رفته در این قاب دلم
هر کسی موی تو را...
روح آوازم کجاست
دل کجا دلبر کجا عشق می شود آسان کجا
من کجا مجنون کجا فرهاد کوهستان کجا
با همه حس ها تو واسم عشق را معنا بکن
آتش از این عشق کجا آن عشق بی پایان کجا
من کشاورزم در زمینی که پر از اندیشه هاست
در دستان...
جای خالی آدم ها را درک می کنم
نه در قلب ها
بلکه قلب خودم را درک می کنم
وقتی کسی رفته و جای خالی می گذارد
به وقتی که دوستی رخنه می کند
هر جا که هستند، هر جا که رفته اند
جای خالی آن ها در قلبمان باقیست...
دل کجا دلبر کجا عشق می شود آسان کجا
من کجا مجنون کجا فرهاد کوهستان کجا
با همه حس ها تو واسم عشق را معنا بکن
آتش از این عشق کجا آن عشق بی پایان کجا
من کشاورزم زمینی که پر از اندیشه هاست
دستان خرمن کشم آنچه دارد ماسه...
دل کجا دلبر کجا عشق می شود آسان کجا
من کجا مجنون کجا فرهاد کوهستان کجا
با همه حس ها تو واسم عشق را معنا بکن
آتش از این عشق کجا آن عشق بی پایان کجا
من کشاورز در زمینی که پر از اندیشه هاست
دستان خرمن کشم آنچه مانده...
روزی که صبح به زندگی فرود آمد
و قلبم را به تو وفاداری آموخت
تو از روی عشق، همیشه پاسبانم بودی
در سختی ها و شادی های زندگیم
تمام سرنوشت هایم را با تو تجربه کردم
و از صمیم قلبت، همیشه محافظم بودی
با تمام توانم به تو
وفاداری خواهم...
من با تو به یک آیین نپیوندم
چرا می خواهی که دلم تقصیر کند؟
در برابر معبود باید کش مکش
کنم
گر جدالیست میان تو و خدا
تو بگو چه خبر است؟ دلت هیچ نمی گوید
اصلا نه کفر است و نه ایمانی ست
من کشاورزم تو زمین اندیشه ها...
من در هر قدمی به یاد تو می افتم
چشم به نگاه هیچ کس نمی دوزم
و من تنها می خندم تنها می چرخم
همه ی اشعارم را تقدیم تو می کنم
تا دل تو را نیز در شعر بیابم
در دامن مرگ، دلم نترس است
هر چند سرد و شکننده است
مرگ حقیقت است، نه ترسی در دلم
در هر حرکت، زمستانی خفته است
اما شعله های امید، هنوز روشن است
بگفت مو بور تو با چشمان میشی
که از هر خوشگلی صد کوچه پیشی
دلم را بردی دیگر فرق ندارد
مسلمانی یهودی از چه کیشی
شب، چشم به آسمان و دلی به جای دور دیگر است
روی شیشه با بخار آه ها، تو را نقاشی میکنم
هر قطره اشک، شعله های ناکامی را بر تخته قلبم جاری میکند
هر نفس، آواز تنهایی را در خلوت شب رقصانده میکند
دستانم با پشت هم روی قلبم غمگینانه...
لعنت به تو بر عشق تو با ذات خرابت
بر خاطره هر لحظه ای از یاد و خیالت
آن قدر که دلم سوخته دگر تاب ندارم
می سوزد و از سوزش آن خواب ندارم
لعنت به شب و خواب من و تخت خرابم
بر اسم تو هم اسم تو هر...
از فراقت شد پریشان گریه می کرد
از دل ابری چون باران گریه می کرد
دلش در آتش عشق تو می سوخت
که او بی حد بی پایان گریه می کرد
آنکس که در این قمار عشق باخت منم
با آتش عشق سوخت و شعر ساخت منم
جانم انگار فقط پای تو باید برود
سیب از تو گرفت پرچم عشق بافت منم
(مرا کمی به بودنت دعوت کن)
به دنیایی که ذهنم را آزاد می کند
به نگاه های تائید کننده نیازی ندارد
روحی می خواهد که جبران کند
هر غصه و درد را
دعوتم کن به آرامش و ذوق زندگی
با پای برهنه در گلهای نرم و خوشبو
دعوتم کن به...
زندگی چون لقمه ی پر طعم و بزرگی است
گاهی آن یک لقمه ی بزرگتر از دهانی ست
که هر لحظه خرد شدن و رشد کردن ست
که اگر لقمه به لقمه شدی بزرگ عالی ست
آنکس که در این قمار عشق باخت منم
از آتش عشق سوخت و شعر بافت منم
از روز ازل زخم خورده از عشق تو دل
سیب از تو گرفت پرچم عشق ساخت منم
خوش بین