متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
دل به دیدار تو لحظه به لحظه تنگ است
هر ثانیه ای منتظرت گوش به زنگ است
در قصهٔ عشق، آغوش تو پرخطر است
تو ماهی در این قصه، دل مثل پلنگ است
بی گمان، مستی در آغوش تو آسان است
آغوش تو، آغوش نیست، مزرعهٔ بنگ است
بی هوا...
بی تو دستهای زینب زنجیر میشود
تو اگر نباشی دشمن شیر میشود
ای چشمت از مشک ات پریشان تر
برخیز که دارد بخدا دیر می شود
زل زده ام به راه تو بدون پلک
بی تو دل از همه دنیا سیر می شود
رفتی و بی تو من حرم را...
آتش گرفته حنجرم لبریز شده چشم ترم
آقا تو را گم کرده ام دلواپسم شد مادرم
سر تا به پا شعله ورم میسوزد حالا جگرم
آمده ام مهمانیت رخصت مرا هست سرورم
ای آنکه دل را میبری جانم ببر در راه خود
هل من ناصر هست یاوری ما را ببر...
ای آنکه دل را میبری جانم ببر در راه خود
تنهای تنها مانده ای ما را ببر همراه خود
شعر تو طغیان میکند اعجاز موسی میکند
در مسیر گردش اش با دل مدارا می کند
آتش عشقت در تنم لبریز شد از چشم ترم
آقا تو را گم کرده ام...
ای آنکه دل را برده ای جان را ببر در راه خود
تنهای تنها مانده ای ما را ببر همراه خود
شعر تو گر طغیان کند اعجاز موسی میکند
در مسیر گردش اش باشم مدارا می کند
آتش بگیرد خنجرم خون بربزد از جگرم
آقا تو را گم کرده ام...
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
گاه شیرین پشت نقشی تازه پنهان می شود
مثل فرهاد من به نقش تو بنازم حاضری
تو راز و نیاز هر شبی ای همه یادم شده تو
من شده ام نشان به تو...
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
گاه شیرین پشت نقشی تازه پنهان می شود
مثل فرهاد من به نقش تو بنازم حاضری
تو راز و نیاز هر شبی ای همه یادم شده تو
من شده ام نشان به تو یا...
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری خودت خاکسترم را
بخواندم از نگاهت آخرم را
به آتش میکشیدی پیکرم را
قرار این بود بدست باد نیفتد
نگه داری فقط خاکسترم را
ای هوای نفسم فکر و خیالم همه تو
یوسف قلب خرابم همه یادم شده تو
من اسیر تو شدم یا که نشانم شدی تو
من تو را صید شدم یا که شکارم زده تو
رنگ گیسوی سیاهت رفته در قاب دلم
هر کسی موی تو را دیده به یلدا گفته...
ز بوی عطر تو من گل بسازم
ز آواز شعر تو بلبل بسازم
برای باغت ای مه روی زیبا
به عشقت یک چمن سنبل بسازم
بخوان ای بل بل از آهنگ قلبم
بگو به یارم از این دل تنگم
بگو برگرد قفس تنها بماند
نمانده طاقتم از غم شکستم
بخواه...
ساقی مستان تویی مستی هفتاد و دو تن دست توست
باعث مستی تویی دست و سر و پا و بدن مست توست
حضرت احساس عشق در دل گودال تپیدن بگیر
لحظه دیدار ما با خدا خبط مرا رو به ندیدن بگیر
سرباز تو در دوره آموزشم قابل دیدار خدا نیستم...
دلا آخر تو را دیوانه کردند
تو را آواره ی میخانه کردند
شکستن آن دل بی کینه ات را
تو را در بند هر بیگانه کردند
تمام جاده ها از برف پر شد
تمام گوش ها از حرف پر شد
بیا ای تو دلیل بودن من
که صبرم سر رسید...
غیر از تکیه بر دیوار دیگر هیچ تکیه گاهی نیست
نشستی گرچه پهلویم ولی از عشق نگاهی نیست
امید زندگانی می شود دور چون تو نزدیکی
محبت های تو چون باد گاهی هست گاهی نیست
تو مثل یک بیابانی من تشنه در پی آبم
ببار ای ابر باران خیز که...
ای زیبای زمان ، علت تفسیر ماه
لیلای قشنگ ، صاحب چشم سیاه
دلبر ماه رخ ، دختر شهر آشوب
کردی دلم را با نگاهت گمراه
عشق تو از بس که ویران کرد رویای مرا
شعر دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
در خیالم با تو بازهم زیر باران مانده ام
میکند خیس باز تمام خاطره های مرا
دل نیست راهی بشوم دلداده اگر هست
از عشق پر از خالی شدم آماده اگر هست
نقل است فقط مرگ وصال عشق است
یارب بکشم مرگ چنین ساده اگر هست
در صفرترین نقطه متروکم هم اکنون
یک وسعتی اندازه یک تا ده اگر هست
دل مرده در این سینه ی...
دل نیست راهی بشوم دلداده اگر هست
از عشق پر از خالی ام آماده اگر هست
گویند که مرگ بر عاشق هست درمان
یارب بکشم مرگ چنین ساده اگر هست
در صفرترین نقطه متروکه ام اکنون
اینجا وسعتی اندازه یک تا ده اگر هست
دل مرده در این سینه ی...
چشمان سیاهت ، مرا می برد
غنچه لب هایت ، مرا می برد
وقتی که آه میکشد لبهای تو
پس لرزه ی آهت مرا می برد
تمام جاده ها از برف پر شد
تمام گوش ها از حرف پر شد
بیا عشقم به فریاد دلم رس
که صبرم سر رسید...
عاشقم به جرم عشق مرا به دارم بزنید
بعد مرگم متهم به عشق هوارم بزنید
هر چه کردم دیدم که بازهم دل من
دل نکند از دل تو بیایید و کنارم بزنید
مجنون مثل باد غریب و بی مکان ست
بنشینید من که رفتم دیوانه جارم بزنید
من از عشق...