تو تنها کسی هستی که بودنت تو زندگیم نیازه میخوام تا آخرش تو زندگیم بمونی...
هم ماه منی هم جان منی
آن دم که با *تو* باشم محنت و غم سر آید...!
دوری آزمون دل هاست یا دلتنگ می شوی یا فراموش...
قلبی با سر بر قفس سینه کوفت! باز صدای پای تو می آید
برای رسیدن به *تو* راه نمی روم پرواز می کنم...
دور که می شوی زندگی سراسر درد می شود. جاده ها باریک و کوره راه ها تنگ و تاریک می شوند. دور که می شوی زندگی سراسر بی آهنگ می شود.
به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم
فقط یک جاست که می شود لم داد پا را دراز کرد با چای مست شد و بلند بلند خندید بی آنکه ذره ای غم آدم را اسیر کرده باشد! می دانی کجا؟ درست بر بلندای دوست داشتنت...
من و تو هر دو تمامیم به هم
آه که چقدر دوستت دارم و باز هم کم است...
روز های سختم که تمام شد میرم میزنم... رو شونه روزگار میگم جنبه رو حال کردی!
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟ که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی؟
و آن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
تو احساس خوش یمن آرامشی
مرا از من گرفته است خیال خنده های تو
بگذار درسیاهی چشمانت بخوابم شایدقرن ها بعد ازرونق افتاد بازارداغ این سکه ها
قایقت می شوم بادبانم باش بگذار هر چه حرف پشت سرمان می زنند باد هوا شود ، دورترمان کند.
خسته ام حوصله ام لای بادگیرهای شمال دم کشیده است دلم هوای چای دست های تو را کرده یک استکان! پر رنگ!
با تو دنیام زیرو رو شد روزای خوب تازه شروع شد خودت میدونی زندگی را با تو دوست دارم
دهانت لبخند ابروانت لبخند انحناهایت لبخند و دست هایت که مثل بال های سفید کبوتر وا می شوند و بر هم می افتند لبخند می زنند
تصمیمتو بگیر تا آخر مسیر همراه من بمون از هیچی نترس من پای عشقمون هستم تا پای جون
مرا ببخش که این قدر دوستت دارم مرا ببخش که رفتی و زنده ام بی تو ...
خنده هات مستم میکنه