ماه عبادتست و من، با لب روزه دار از این قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است.....
او برایم آدمیست که اسمش را حوا میخوانم، تو بیا و بمان، یک سیب که سهل است باغ را برایت خواهم چید؛ بیخیال عالم هستی و ابدی... گناه هم بی درنگ لذتی خواهد داشت، گر حوا تو باشی... من هم میپذیرم این زمین را.
گناه عالم و آدم به دوشت؟ فدای خنده ی گندم فروشت. عزیزم حرف مردم را بینداز مثه موی سیاهت پشت گوشت
زیاد فاصله داریم، من ز تو دورم تو آب می خری و من گناه می شورم برای ماهی دریا، تو دانه می ریزی و این منم که همیشه به فکر یک تورم
تو آه منی اشتباه منی؛ چگونه هنوز از تو میگویم تو همسفر نیمه راه منی؛ چگونه هنوز از تو میگویم؟! پناه منی تکیه گاه منی؛ که زمزمه ات مانده در گوشم گناه منی بی گناه منی! که بار غمت مانده بر دوشم…
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎً می میرد؛ ﭼﻪ در درﯾﺎ، ﭼﻪ در رؤﯾﺎ، چه در دروغ، ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ، چه در خوشی، چه در قدرت، چه در جهل، چه در انکار، چه در حسد، چه در بخل، چه در کینه، چه در انتقام. مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! انسان بودن، خود...
حجاب روی تو شوق مرا دو چندان کرد گناه اگر بنویسند ، پای اسلام است
حقیقت یک رنجش است، نه یک گناه.
شکست اگر دل عاشق به عشق خرده مگیر مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟
بعضی گناه ها آنقدر سنگین است که عذابش از همان موقع که مرتکب شدی نازل می شود مثل دل بستن...!
خوشبختی همان لحظه ایست، که احساس میکنی، خدا کنارت، نشسته و تو به احترامش، از گناه فاصله میگیری،
گناه دوست داشتنت را به گردن می گیرم و جهنم را به جان می خرم فقط یک بار دیگر چشمهایت را ببند و مرا ببوس...
درد آور است که من ازاد نباشم تا تو به گناه نیفتی زن مردانه ترین دلیل مرگ و زندگیست
گوشه ای دنج و تو و یک جام مِی قدری گناه از خدا چیز زیادی را مگر می خواستم؟
گناه همه ی بوسه های عاشقانه.. به گردن من.. من به پای دوستت دارم.. سر که هیچ.. جان می دهم.. من و عشق که .. با هم این حرف ها را نداریم..
رقابت، گناه است.
ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ... ﺗﻦ ﺗﻮ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ... ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ!
یک بوسه ندارد به گمانم که گناهی..
گفتند گناه است در آغوش تو خفتن؛ بگذار بگویند، که گنه با تو ثواب است!
انسان شرافتمند در رویاهایش نیز شرافتمند خواهد بود. او در برابر وسوسه ها مقاومت خواهد کرد و خود را از نفرت، حسادت، خشم و مفاسد دیگر دور نگاه خواهد داشت... اما انسان آلوده به گناه قاعدتا در رویا هم همان تصویری را می یابد که در عالم بیداری مقابل چشم...
تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار مستی ات با بغلت هر دو گناهش با من
بوسه را... لای حریری از عشق بپیچ... دوباره وسوسه ام کن! عزیز دلم.... از جاذبه ی لب های تو... سیب های بهشت هم.... به گناه می افتند... چه برسد به من! که آلوده ی توام...
گناه همه ی بوسه های عاشقانه... به گردن من... من به پای دوستت دارم... سر که هیچ... جان می دهم... من و عشق که ... با هم این حرف ها را نداریم...
گناه، هر چیزی است که روح و روان را تیره و تار می کند.