آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد ! تلخ و آرام شده ام..
دلَم دیگر به این عشق ها گرم نمی شود باید به مادرم برگردم اتفاق است دیگر ...!
موهات چه بلند، چه کوتاه فرقی نمیکند گندم زار بعد از درو هم زیباست
تنهایی مثل اناری ست شکفته بر شاخه دستی اگر نچیندش چه در آسمان بماند، چه بر خاک بی افتد!
پاییز! زیبایی ات رونق فصل ها را از سکه می اندازد. رضا کاظمی
تو در تمام زبان ها ترجمه ی لبخندی، هر کجای جهان که تو را بخوانند گل از گل شان می شکفد
تو نیستی، اما وقتی به تو فکر می کنم صدای آب را در رگ های خاک می شنوم. گل سرخِ حیاط در آینه ی نگاهم زود به زود می شکفد و آسمان پُر از پروانه و بادبادک می شود. تو نیستی، اما وقتی به تو فکر می کنم دریا نزدیک...
برایم سیگاری آتش بزن میان لب هام بگذار و دور شو. پر از باروتم!
️ این خانه موریانه نداشت یادِ تو به جانٓ ش انداخت!
انار،فصل ندارد هر وقت تو بخندی میشکفد!
هر چه ستاره هست،بر زمین ریخته پاییز...
آرام شده ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!
گفتند فدای سرت این نشد یکی دیگر ولی هیچکدام نمی دانستند این که رفت جان بود و آدم هم یک جان که بیشتر ندارد...!!
تو نوبرانه ی تمام فصلهایی..
باران ناگهان ابر است اشک ناگهان عشق من ناگهان تو؛ و تو از کنار این همه ناگهان، آهسته و آرام گذشتی!
پاییز کودکی ست بازیگوش که پی بادبادکی رها دور می شود، صدای خنده هاش شادو رد قدم هاش غم!
به خنده هات ، به چالِ گونه هات گاهی می شود سوگند خورد اما به چشم هات ، همیشه
هر کجا بروی، مرا خواهی دید، یک شب،تمام شهر را دیوانه وار با خیال ت قدم زده ام.
در آینه ات خودم را می بینم ای ماه میان این همه ستاره ای و باز تنها
غزل،چشمهای تو است. کاش حافظ چشمهای تو بودم!
به ماه می مانی در برکه نزدیک و ، در آسمان دور
امروز پنج شنبه است باید شمعِ نامت را روشن کنم تا چلچراغی از سقف آسمان برویَد. امروز پنج شنبه است باید گیسوانِ خاک را شانه کنم تا در سرخیِ دامنم خاکستر و استخوان پُر شود. امروز پنج شنبه است باید رؤیاهام را بفروشم تا برایت سرپناه بسازم. آه که امروز...
رسیدن ،مرگ است نرسیدن،تنهایی و چه غم انگیز است حکایت مردی که به تنهایی رسیده باشد!
قایقی که از دریا بر نمی گردد یا اسیر توفان شده است یا غم قایقران!