شعر مقاومت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر مقاومت
خاک خونین غم، در سینه غزه سنگینی میکند
چشمهای خسته اشک، قصههای ناتمامی را روایت میکنند
دل پر از درد دل، در سکوت فریاد میزند اما خاموش است
سبک آغازیه:آتیه
شب بیپایان سیاه، سایههای ترس را گسترانده
دستهای خالی ناله، در گلوگاه درد میخشکند
صدای بیصدا فریاد در گوش زمان...
خاکِ پر غبار، در عطش گلوله، بوی جان میدهد
دستِ بر اشاره، شیشهٔ خاموش، صلح را نقش زد
کودکِ آواره لالایی، از دل آوار، صدای مادر را میخواند
دردِ دل رنجیده، در لابهلای فریاد بیلب، ناله میشود
چشمِ شب مردمک، در روشنی مین، خواب ماه را میبیند
بغضِ پرغم، مرز...
تو ای اندوه پوشالی! تو ای تشویش ویرانگر!
تو ای بیرحمِ سرخ از مرگ! ای زالوی هر باور!
شبیه مار از دیوار، میآیی به قصد من
اگر میرانمت با سنگ، فردا میرسی از در
تو میتازی به نام ناامیدی، بغض، تنهایی
و جا وا میکنی در بودنم، هی میزنی خنجر...
با عبور هر گلوله
از سینهی من و تو
یک نقطهی اشتراک
در «ما» پیدا میشد...
ما
مقابل هم
دو پرچم بودیم در باد
که به هم دست تکان میدادیم؛
دو عاشقِ رها
در
مشتِ یک رویا!
هرچه زمان پیش میرفت
تکانِ دستها به رقص، شبیهتر
و موسیقیِ توپ و...
به قتلگاهِ بشر، فریاد کن، ای دل!
صدای خستهی خود را، شاد کن، ای دل!
اگرچه خامشی آیین اهل دنیاست،
تو سینه را به شرر، آزاد کن، ای دل!
ز خاک خفتهٔ این عصر بیخجالتِ کور،
قیام اشک و دعا ایجاد کن، ای دل!
میان جمع نظر بسته، چون سحر...
به هر حال ای دل، این درد خطِ پایان نیست
که این مسیرِ پر از درد، بیامان نیست
اگرچه خسته شدی از هجوم طوفانها
ولی بمان، که در این راه، جاودان نیست
ببین که ریشه ی امید، در دلت باقی ست
شکستهایم، ولی این شکست جان نیست
قدم بزن به...
به هر دردی که آمد بر دلم، جانم توانتر شد
به هر زخمی که خوردم، سینهام آسمانتر شد
هر آواری که بر دوش دلم افتاد، فهمیدم
که این دنیا برایم لحظهای بی امان تر شد
نشد خم قد من از بار رنج و درد، دیدی که؟
فقط کشتی ویران دلم...