پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آغوشِ تو خانه ی من است،و استواریِ شانه هایت وطنم!تفاوتی ندارد کجای این جهان ایستاده باشم،فرقی نمی کند چقدر دور باشم از تو...در نهایتخیال برگشتن به خانه استکه آدم ها رادر غربت زنده نگه می دارد....
غریبم، خسته ام، دردم،پر از دلتنگیم بی تو...به صرف استکانی چایمهمان کن مرا گاهی!...
عزیزترینم!راستش را اگر بخواهیدهمین تازگی ها فهمیده ام این شما نیستید که با بقیه فرق می کنید،احساس لاکردار من است که نسبت به شما، زمین تا آسمان فرق می کند با حسم نسبت به هر چیز و هر کس دیگری...عزیزترینم!منِ دیوانهبه طرز غریبی دوست می دارمشما راکه متفاوت ترین آدمِ معمولی جهان هستید...طاهره اباذری هریس...
بیا و کمی عاشقم باشبخاطر خودم نمی گویمحیف استپاییز هدر میرود...
اولین باری که بوسیدمش ،فهمیدم حق با مادرم حَوا بوده !گاهی بعضی ممنوعه ها ارزشِ رانده شدن از بهشت را هم دارند......
عشقمثل پرتقال پوست کندنای یواشکی، زیرِ نیمکتای کلاس اول دبستانه...به خیالت هیشکی نمی فهمه، اما بوی خنکِ پرتقالیش می پیچه همه جا و عالمو پر می کنه از عطرِ عاشقی و لبخند. عشقمثلِ پرتقال پوست کندنای یواشکی، زیرِ نیمکتای کلاس اول دبستانه...خودشم که نمونه، خاطره ی بوی پرتقال و بهشتش، تا ابد یادگاری می مونه توی حافظه ی دستات!...
با زبان گفتم نیا! اما دلم فریاد زد:پشتِ در چشم انتظارم مثلِ دختربچه ها!...
لبخند توشبیه حس امنیت تابش اولین پرتو خورشیدبعد از یک شب بارانی پر کابوس است...شبزده ای طوفانیملطفا کمی بیشتر بخند...لطفا کمی بیشتر بتاب!...
تو را خدا فرستاد که دلم نگیردکه نشکند، که نمیرد!تو را خدا فرستادکه بشوی شان نزول آیه ی عشق...که بشوی سرمنشا جنونکه بشوی انتهای تنهایی!تو را ای عزیزِ بی مانندتو را ای همیشه ی بی تکرارتو را ای غزل ترین مضمون، خدا فرستادکه عطر سیب بگیرد جهانِ بی عشقمکه شکل رویا بگیرد هر لحظه...که رنگ لبخند بگیرد از حضورت دنیام!آری! تو را که معجزه ایتو را که پیامبر عشقیتو را که آخرین امیدیتو را... خودِ خودِ تو را برای منِ دیوانهتردید ...
باران شو و ببار در آسمانمچه فرقی می کند من بهار باشم یا پاییز؟تو همیشه زیبایی......
عزیزترینم!راستش را اگر بخواهیدهمین تازگی ها فهمیده ام این شما نیستید که با بقیه فرق می کنید،احساس لاکردار من است که نسبت به شما، زمین تا آسمان فرق می کند با حسم نسبت به هر چیز و هر کس دیگری...عزیزترینم!منِ دیوانهبه طرز غریبی دوست می دارمشما راکه متفاوت ترین آدمِ معمولی جهان هستید...
علت خاصی نمی خواهد،نیازی به باران و غروب جمعه هم نیست،زود به زود و بی دلیل می گیرد...دلی که گیرِ کسی باشد!...
کُرد بود، از اون اصیلاش...یه وقتایی که می خواست بگه فلانی خیلی آدم خوبیه و دوست داشتنیه و حسابی به دل می شینه و تو بگو عشقه اصلا، می گفت:" چَنی عزیزه؟! "این "خیلی عزیزه" گفتناش کلی معنا داشت واسه خودش...می گفت وقتی یکی عزیزه و عزت داره، جاش همیشه سرِ چشم آدمه، مثل عشق، مثل دوست داشتن، مثل قرآنی که جاش سرِ طاقچه ست...آدمی که عزیزه حرفش خریدار داره، نازش خریدار داره، حرمت و احترام داره وجودش برای همه، اگه باشه محبتش تو...
عشق قائل به زمان و مکان نیست،به هست و نیست هم!ساده تر بگویمت،بودی دوستت داشتم...نیستی؛هنوز هم دوستت دارم!...
عاشقت بودم و این عشق به جایی نرسیدتو خودت ماندی و من! کار به مایی نرسیددوستت دارم و تو عشق چه میدانی چیست؟!قصه حتی به گل و سینی و چایی نرسید!جزوه میخواستی و عشق گرفتی از من...منتها عقلِ تویِ خنگِ خدایی نرسید!ماجرا ختم شد از اول و صحبت به پدر...مادر و خاله، عمو، عمه و به دایی نرسید!بچه خرخوان کلاسی، چه توقع از تو...خوب شد عشق من این عشق به جایی نرسید!...
دلتان که شکستیاد دل هایی که شکسته اید بیفتید...حوادث این دنیا گاهی وقت هافقطگاهی وقت ها...به طرز عجیبی بسیار عادلانه است......
یادم رفت به اون روزی که سرما خورده بودی و نمیذاشتی ببوسمت...یادته؟!از این ماسک یه بار مصرفا زده بودی و با فاصله ازم نشسته بودی که سرما نخورم...تا بیام نزدیکت شم میگفتی نکن! میگفتی اگه مریض بشی نمیبخشم خودمو! میگفتی اگه سرما بخورم ازت، میکشی خودتو!من چیکار کردم؟!وقتی که حواست نبود ماسکو زدم کنار و بی هوا بوسیدمت؛ عمیق، طولانی، دلتنگ...به خودت که اومدی کنارم زدی. گفتی اگه مریض بشم میمیری، گفتی با این کارام میکشمت آخر سر...ا...
درست همون جایی که میگم ،برای همیشه فراموشت کردم...همون جایی که حرفت میشه ومیگم بیخیال بابا!...آرهدقیقا همون جاهنوز دوستت دارم.....
احوال دلمیک سره باران شده بی تو...