پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمان میگذرد،خاطرات محو می شونداحساسات تغییر میکنند،آدم ها میروندولی قلب، هیچ وقت فراموش نمیکند....
در عرض یک دقیقهمی شود یک نفر را خُرد کرددر یک ساعت می شودکسی را دوست داشتدر یک روز می شود عاشق شدولی یک عمر طول خواهد کشید تا کسی را فراموش کرد...!...
ما نمی تونیم چیزی رو فراموش کنیمفقط انقدر درد میکشیم و عادت میکنیمتا بالاخره همه چی واسمونعادی و کمرنگ میشه......
همانطور که وقایعِ واقعی فراموش میشوند ، بعضی وقایع که هرگز اتفاق نیفتادهاند میتوانند در خاطرات طوری زنده بمانند که گویی اتفاق افتادهاند ......
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندندتا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد...
هر وقت یکیبهت گفت:خیلی مهربونی...خوشحال نشو...مهربونا زود فراموش میشن......
شاید از من دل برید، اما فراموشم نکردزندگی جز شاید و اما، چه دارد با خودش؟...
باور کن چیزی به نامِ رنجِ عظیم ، تاسفِ عظیم ، خاطره یِ عظیم و .. وجود ندارد. همه چیز فراموش می شود ، حتی یک عشقِ بزرگ. این همان چیزی است که زندگی را تاسف بار و در عینِ حال شگفت انگیز کرده است...
شاید کسی که با او خندیده ای را فراموش کنی،اما هرگز کسی را که با او گریسته ای از یاد نخواهی برد......
گاهی میان مردم در ازدحام شهرغیر از تو هرچه هست، فراموش میکنم ...!...
عصر دیروز از کنارت رد شدماما نشناختمتگفتم کهفراموشت کرده ام ..!...
دوست خوب اگه آن سر دنیا هم که باشه فراموش نمیشه و جایش تو قلب آدم محفوظه...
شاید من شصت سال عمرکنمیاهفتاد سال ...نمیدانم..شاید فردا مُردم..اما اگر نمُردم ، همان شصت هفتاد سالگیهمچنان دارم اورا فراموش میکنم....
یادم باشد که تنهاییم را برای خودم نگه دارم ، و بغضهای شبانهام را برای کسی باز گو نکنم ، تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم ، یاد من باشد که فقط برای سایهام بنویسم ......
آدم باید یکی و داشته باشه که با بغل کردنش همه چی و فراموش کنه، حتی خودشو!️️️...
در دیده من جمله خیالند و تو نقشیبر خاطر من جمله فراموش و تو یادی...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟...
کاش می دانستی یک زن از لحظه ای که دوستت دارم می گویداز لحظه ای که بوسیده میشوداز لحظه ای که به آغوش کشیده میشود،دیگر خودش نیستمی شود تومیشود با هم بودن...آن لحظه که ترکش می کنیدو نیم اش می کنیو یک نیمه اش را با خود می بری!نگو زمان همه چیز را حل می کندکه زمان، تنها، کند می کندجستجوی او را برای یافتن نیمه دیگرش نگو فراموش کنکه او یک چشمش همیشهباقی می ماند به نیمه رفته دیگرش......
از عشقتنها ابرازش را بلد بوددوستت دارم همیشهورد زبانش بودمی گفت من راقسم خورده دوست می داردآمده است که بماندحتی نخواستن من همراهی برای رفتنش باز نمی کندمی گفت می خواهدسال ها با من عاشقی کندو حرف جدایی را فراموش کرده استمی گفت و من نمی دانستمحرف هایش در زبان استنمی دانستمبه سرش می زنددوست داشتنش عوض می شودترک من می گویدنمی دانستممی خواهد مرا به هم بریزدفرصت زندگی عادی را هم از من بگیردتا آنچه برای من می ما...
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنمدیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را...
درست همون جایی که میگم ،برای همیشه فراموشت کردم...همون جایی که حرفت میشه ومیگم بیخیال بابا!...آرهدقیقا همون جاهنوز دوستت دارم.....
شاید یک روز...به ندیدنت...به نشنیدن صدایتو به جای خالیت عادت کنماما فراموش کردنتهنری ست که اصلا ندارم...
تا میخوای فراموش کنی...یهو یه موزیک پلی میشه ..یهو یکی مثل اون میخنده..یهو یکی عطر میزنه بوش مثل بوی اونه...همه تلاشات یهو هدر میره...
زن عشقی راکه برای آن گریسته استهرگز فراموش نمی کند......
خاطره هافراموش نمی شوندبلکهته نشین می شوند. . .هراز گاهی هم می خورندو تورا همبا خودشانهم می زنند . . . هیهم می زنند. . .هیهم می زنند . ....
ذوق اولین بغلزود فراموش میشهولی بغض آخرین بغلهیچ وقت فراموش نمیشه...
انگشتم را نخ بسته امتا به یاد آورمفراموشت نکرده ام......
همه چیز می گذرداما همه چیز فراموش نمی شود....
چه دردی بدتر از اینکهبخواهی رفتن او را...خودم صدبار جان کندمولی رفتن صلاحش بود......
من ازمیانِ میلیاردها انسانفقط تو راخواسته ام ...تویی ڪه هزار سال هم بگذرد ؛نه انڪار می شوی نه فراموش !...
عشق واقعیاونیه کههیچوقتنتونی فراموشش کنی...
تنها برگ هایی زیر پا می افتند که برای لحظه ای رقص در باد شاخه ی خود را فراموش کرده اند...
کسی نیست در این گوشه فراموش تر از من...
دوری آزمون دل هاستیا دلتنگ می شوییا فراموش......
سه گروه را هرگز فراموش نکن : آنها که در شرایط دشوار کمکت کردند آنها که در شرایط دشوار رهایت کردند آنها که در شرایط دشوار قرارت دادند......
آرزو می کنمبتونید فراموش کنیدکسی رو که فراموشتون کرده......
از بهر خدا مکن فراموش مرا...
ما را به دعا کاش فراموش نسازند...
حواست به مادرت باشهبهش بگو دوسش داریفراموش نکن/ تو تنها کسی هستی که صدای قلب *مادرت* را از درون شنیدی!...
میدانی چه موقع از روی دوچرخه میافتی؟ زمانی که رکاب زدن را فراموش کنی. زندگی نیز اینگونه است....
من عرضه ی فراموش کردنت را ندارم دست پا چلفتی ترینم برای دور انداختن خاطره هایت تو بگو من با این قلب ناسازگارم چه کنم جانم...؟...
امشب به قصه ی دل من گوش می کنیفردا مرا چو قصه فراموش می کنی...
می آییمکه برویم ...و در این بحبوحه آنچنان سرگرم دنیا میشویم که فراموش میکنیمپایان نزدیک است...
فهمیده امفراموش کردنبهتر از در انتظار ماندن کسی ست که تو را نمیخواهد...
خاموش می شویمفراموش می شویمانگار هیچگاه نبوده ایم...
فراموش کردن توتوهم سرباز خسته ای ستکه خیال می کند چون جای زخم روی تنش نیست،سالم به خانه بازگشته است!...
هرچقدرم که خوب باشیآخرش ازت یه آدم بد میسازن که راحت تر فراموش شی ......
بگذار که فراموش کنم تو چه هستی !جز یک لحظه یک لحظه کهچشمان مرا میگشاید در برهوت آگاهی ؛بگذار که فراموش کنم ......
من می توانم جای سیگار نقاشی بکشم، با دوغ مست کنم، با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم...تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد ؟...
دلم میخواست تا ابد دوسِت داشته باشم ولی انقد دلتنگم گذاشتی که دیگه حتی نمیخوام بهت فکر کنم!...