پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
فیلیپ راث:بزرگتر از احساساتت باش. این را من از تو نمی خوام، زندگی می خواد. وگرنه احساسات مثل سیل تو رو از جا می کنه و می بره !...
دوستت دارم با شوقِ فراوان همانند چند لحظه آخری شوقِ زمینِ تاریک در انتظارِ نور✍مهدیه باریکانی...
چرا دیگه بعد رفتن اون عاشق نشدی؟ نمیدونم والا هیچ دلیلی ندارهآخه بدونه دلیل که نمیشه همه چی یه علت دارهمثلا خدایی نکرده اگه قلبت نزنه ،خب تو مردی آره،نمی دونم حقیقتشپس چرا دیگه کسی رو به قلبت راه ندادی؟خب، وقتی دیگه لبخندش رو نمی بینم، گریه می کنمهر وقت اسمی شبیهش رو می شنوم گریه میکنم هر جایی که آدمی رو می بینم که باهاش مو نمی زنه فقط گریه میکنم هر شب ،به این فکر میکنم که نیست و گریه می کنمروز نشده، هر روز گریه میکنم ...
اولین باری که دیدمشنه عطر تنشنه لباسای شیکش توجهم رو جلب کردفقط چشماشکه بهم لبخند میزدازم پرسید میدونستم میخواد بپرسه حالت خوبهنظرت درباره ی من چیهاما من خوب که نه روی ابرها سوار بودمگفتم در یه نگاه عاشقت شدمآره عشق در یه نگاه به نظرم چشما نمی تونن دروغ بگن چشماش خورشید رو بهم نشون داد....✍مهدیه باریکانی...
با روح آغشته به تو چه کنم؟! یارا...
آدمک بیا خر شو درد هایت را تحمل کن...
احساس می کنم سه نقطه آخر یک جمله می تواند معنی عمیق تری از تنها سه نقطه داشته باشد... تمام احساسات من در این نقطه ها خلاصه شده.....
شعر همیشه در اوج احساسات سراغمون میاد بهترین شعر ها در دردناک ترین لحظات زندگی خلق شده اند و این است راز هر شاعری که هیچ کس از ان خبر ندارد....
تو را هم در کتیبه های بیستون عصر ساسانیهم در غنائم و ثروتی که محمود غزنوی از هند به تاراج آورد.هم همان هنگامی که خراسان به زیر آتش جنگ مغول رفتدر همان بحبوحه ی آغاز جنگ جهانی اولو حد فاصل عصر حافظ و سعدی خوش زبانتا به روی کار آمدن آقا محمد خان قاجاریتا جایی که حکومت عوض شدو شد جمهوریو رسید به همین عصری که فقط کرونا رامی بینیمبا چشمانم تو را دیدممن عاشقانه دوستت داشتم و دارمبلی فرقی نمی کندکی باشد؟من به بلندای قامت یک آ...
روزگار بالا و پایین داردخنده و اشک را به روزها و شبهایمان می دهدآفتاب را در آغوشمان می گذاردماه را به چشمانمان هدیه می دهدولی دل گرمی میخواهدثانیه های بیداری مانتا دستانمان یخ نکنندو دلمان نپوسدو گرنه همه اش می شود عادتعادت نفس کشیدنعادت راه رفتن عادت حرف زدنو....آری باید کسی باشد تا زندگی با چایی هم بچسبد....
اکثریت ما، احساساتمان را،درون صندوقچه ای محبوس کردهو به درِ آن قفلی به نام "سکوت" زده ایم؛و نگهبانی از جنس غروربرای آن گذاشته ایمکه مبادا تبر این احساسات،قفل را بشکندو از آن بیرون بِجَهندو ما را رسوایِ عشقِ مان بکنند؛که آن وقت،ما می مانیمو دنیایی از احساساتکه به هیچ وجه مهار شدنی نیستند...و این چنین استکه ما همواره در حسرت احساساتمانهم چون اسپند روی آتش می مانیم...!...
ما بنده ی احساساتمان هستیم نه اعمالمان.باور کنید احساس ما آدم هاست که مدام در گوشِ کارهایی که انجام میدهیم پِچ پِچ می کند و راه را نشانش می دهد.احساسِ ماست که در تابستان، به ما دستور می دهد بنشین و برگ های سبزِ درختی که روبروی پنجره ی اتاق ماست را ببین و کیف کن.این احساسِ ماست که در پاییز، ما را بلند می کند، به کوچه می فرستد تا همان برگ های سبزی که دیدنشان حالمان را خوب می کرد را لگد کنیم و از صدای خِش خِشش زیر پایمان لذت ببریم.پنجره ای ...
عاشق شدن دست ما نیست.هیچ احساسی در دستان ما نیست.احساسات، درست مثل یک حادثه اتفاق می افتند.ناگهانی و بی خبر.اما اگر آگاه باشید که رابطه ی سالم و رفتار سالم چیست میتوانید متوجه شوید وقتی رابطه ای بیمارگونه جلو میرود و در رابطه احساس میکنید بی ارزش میشوید، کم کم احساساتتان هم تغییر میکنند.شروعِ احساسات در دستان ما نیست.تغییر احساسات هم در دستان ما نیست.اما سالها انکارِ تغییرِ احساساتمان در دستان ماست.اگر احساسی به وجود آمد و رابطه ا...
فیلیپ راث :بزرگتر از احساساتت باشاینو من از تو نمی خوام ، زندگی می خواد.وگرنه احساساتمثل سیل تو رو از جا می کنه و می بره!...
گربه ها کاملا صداقت عاطفی دارند. انسان ها، به هر دلیلی، ممکن است احساسات خود را مخفی کنند، ولی گربه ها هرگز....
- چرا کشتیش؟+احساساتِ خودمه آقای قاضی،گوه خوریش به شما نیومده!...
زمان میگذرد،خاطرات محو می شونداحساسات تغییر میکنند،آدم ها میروندولی قلب، هیچ وقت فراموش نمیکند....
هرگز احساساتت رو خرج آدمایی نکن که ارزششو نمیدونن!...
احساساتمون رو مخفی میکنیماما یادمون میره که چشمامون حرف میزنن...
روزها میگذرند و من هر روز،دنیا را بیشتر میشناسم،عاقل تر میشوم،محتاطتر ؛دیگر کمتر رویا میبافم،دیر تر آدم ها را باور میکنم،بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم؛روز ها میگذرند و من هر روزبیشتر از دنیاى سادگى ام فاصله میگیرم.......
بدون شک آغوش آبان ماهی هاهشتمین عجایب دنیاست...واردش که میشوی زمان برایت بی معنا میشود...آبانی یعنی فرمانروای احساسات......
همه ی ما یه رفیق داریم که ابراز احساساتش با فحشه...
هرچی بیشتر با این آدما راجع به احساساتت حرف بزنی، راه های بیشتری رو نشونشون میدی که بهت صدمه بزنن!...
فهمیده ام که نفرت هم مانند دیگر احساسات / مانند عشق قیمت دارد! تنفر را هم نباید خرج هر شخصی کرد...