پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ماهتکه ابری بر لبعاشقانه،نی می زندگرگ ها کنار گهواره ی نسیمبرای بره های بی مادرلالایی می خوانند.قسم می خورمامشب هیچ کس نخواهد مردتو،به خواب من آمده ای......
جهان ز چشم من ای دوست آن زمان افتادکه ماه ! ماه بلندم...از آسمان افتاد.به دشمنان قسم خورده ام قسم که دلماگر شکست ز دستان دوستان افتاد.چه بود حکمت این چرخ واژگون که درستهر آنچه خواسته بودم به غیر آن افتاد.هم از نخست ترازوی عدل میزان بودکه ابروان تو و پشت من کمان افتاد؟.تو دل به قیمت ارزان فروختی امابرای ما دل ناچیز هم گران افتاد.برای حفظ غرورم کنار تو، با اشکبه التماس بگفتم بمان بمان ، افتاد.بگیر دست مرا و بلند ...
دنیای عجیبی شده استبرای دروغ هایمان خدا را قسم می خوریمو به حرف راست که می رسیم می شود جان تو ......
قسمبه علف های زیر پایمکه بهار آمدنتهرگز نیامد...
بهاری می شود ایام ما روزیسراب از کارگاه ابر ها برچیده خواهد شدسعادت در بیابان های لوت زندگی مان باز می گرددخدا هم در زمستان های حال ما گل امید میکاردقسم بر آسمان مهربان دیری نمی پایدهمین آهی که بر آیینه یخ کردهبه روزی نعره ای بی باک می گرددصدای خشم او بر ناکسان می بارد و پژواک می گرددبهاری می شود ایام ما روزییخ تقویم ما هم آب می گرددگذشته محض عبرت قاب می گردد......
دستای تو یعنی پناه یعنی یه تیکه از بهشتمیشه با یه لبخند تو حافظ شد و غزل نوشتچشم تو امضای خداس ، تنت یه سرزمین نوحالا می فهمم که چرا سفر می رفت مارکوپولوحالا می فهمم واسه چی یک دفعه عاشقت شدمدیدم چقدر میشناسمت درس مثه خودِ خودممنم که عاشقتم ، منم که عاشقتم ، منم که عاشقتمبه باغ اینه قسم ، قسم به نبض قلم ، منم که عاشقتمگیس تو دریای سیاه ، پیچک پیچیده به ماهلب تو کهربای سرخ ، هستی من یه پر کاهآتیش چهارشنبه سو...
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز...!!زندگی ذره کاهیست،که کوهش کردیم،زندگی نام نکویی ست،که خارش کردیم،زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،زندگی نیست بجزدیدن یارزندگی نیست بجزعشق،بجزحرف محبت به کسی،ورنه هرخاروخسی،زندگی کرده بسی،زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر ب...
خدا مرا برای تو انار آفریده استبه دانه دانه ی غمی که هست در دلم قسم...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که می گیرد فقط یاد تو می بارد ؟...
قسم به پاییزو به پچ پچ های عاشقانه ی برگ هادر حال افتادن قسم به بوسه های آخرو به باران های گاه و بی گاهو به آغوش های خالیقسم به عشقکه منپاییز به پاییز آغوش به آغوش دلتنگ توام️️️...
من خیلی دوست دارماخیلیبه چشات قسم...
به جان صدا زدم تو را ، تو ای همه وجود من به جان تو قسم ، تویی ! تمامِ آرزوی دل ... ...
دستانم تشنه ی دستان توشانه هایم تکیه گاه خستگیهایتبه پاکی چشمانت قسم تا ابد با تو میمانمبی آنکه دغدغه فردا را داشته باشمچون میدانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشتتولدت مبارکمون باشه بهترین اتفاق زندگیم...
پدر جان ....درد هایت را با هیچ کس نگفتیاز غصه هایت حرفی نزدیاز تمام چیز هایی کهدر دلت بود و به دست نیاوردی.چه روز ها گره زدی به شبو چه گره ها که باز کردی از فردای ماپاهایت خستهاز جست و جوی نان، امااین سفره قسم می خوردکه هرگز بدون نانبه خانه نیامدیتو همیشه لبخند بر لب داشتیتو به ظاهر می خندیدیتا در دل های ما غصه هجوم نیاوردباور دارم که برای تمام رنج هایی که تحمل کردیخداوند هزاران بهشت به تو بدهکار است.....
قسم به روزی کهدلت را میشکنند،دیگر منی نیستم که آرامت کنم...دیگر تمام شد ،تویی که مرا به دیگری ترجیح دادی،دیگری نیز تو را به دیگری ترجیح خواهد داد...شک نکن جانم !زمین به طرز عجیبی گرد است...!...
پدرم : منی که پدر شده ام می دانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من می دانم که با چه سختی هایی نیازهای من را بر طرف کردی ، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است … روز مرد و پدر مبارک ....
میگفت اگه دوستم داری، ثابت کن؛ قسم بخور!چشماشو بوسیدم و گفتم به همین برکت قسم...️️️...
قسم به چشم های سُرخت اسماعیل عزیزم،که آفتاب، روزی، بهتر ازآن روزی که تو مُردی خواهد تابیدقسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودندکه آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزیبهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید........
به بوسه هایت قسمزمستان سردی در راه استکمی جلوتر بیاشراب لبانت را می خواهممی گویند وقتی مست باشیزمستان چله ی تابستان است…..!...
قسم میخورم ...تا وقتی قلبم میتپه تا وقتی زنده ام وفادار تو باشم و به پای خودت پیرشم...
اسمت قسم راست منه...
خدای خوبمبه بزرگیت قسمهیچکس را به کسیکه قسمتش نیست عادت ندهکه تاوان خاطره جنون است و بس......
در آرزوی لحظه ای هستمکه دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شومتو را در آغوشم بفشارم و با عشق بگویمدستانم تشنه دستان توشانه هایم تکیه گاه خستگی هایتبه پاکی چشمانت قسم تا ابد با تو میمانمبی آنکه دغدغه فردا را داشته باشمچون میدانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت...
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت...
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنتکمر این دیوار را شکست...
چند سالِ دیگر دلت می لرزد،برای منی که دیگر تو را در گوشه ترین جایِ قلبم هر شب می بوسم تا کنار بگذارمت...دلت تنگ میشود برای منی که حرفهایت را از لبهایت نه، از چشمهایت میخواندم...دلت تنگ میشود برای لعنتی ترین دختری که دیوانه وار قلمش را به رقص موهای تو وا میداشت...به خدا سوگند،دلت برای همهی دیوانه بازی هایم تنگ میشود...برای صدایم،برای نگاهم،حتی برای گریه هایم...قسم به همهی اشکهایی که از دوریت ریختهام دلت تنگ میشود...آن روز رو...
به تمام دست هاى جهان قسمدست های تو ، چیز دیگریست️️️️...
به عشقمون قسم...تا وقتی زنده ام کنارت میمونم...
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اماچرا باران که میگیرد فقط یاد تو میبارد؟...
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند....
از عشقتنها ابرازش را بلد بوددوستت دارم همیشهورد زبانش بودمی گفت من راقسم خورده دوست می داردآمده است که بماندحتی نخواستن من همراهی برای رفتنش باز نمی کندمی گفت می خواهدسال ها با من عاشقی کندو حرف جدایی را فراموش کرده استمی گفت و من نمی دانستمحرف هایش در زبان استنمی دانستمبه سرش می زنددوست داشتنش عوض می شودترک من می گویدنمی دانستممی خواهد مرا به هم بریزدفرصت زندگی عادی را هم از من بگیردتا آنچه برای من می ما...
من با تمام روح و تنم عاشق تو اَمامّاقسم به صاحبِ قرآن تو نیستی!...
برا دختره بوق زدم نگو دم ایستگاه بود همه راننده تاکسیا ریختن سرم، حالا دو ساعت قسم میخوردم به اینا میگفتم والا من مزاحم نوامیسم نه مسافرکش...
اصلا تمام نامه ی اعمال ما درستشرط قبول،رویت مهر ولای توستمانند فرشهای حرم صحن قلب راباید زهرچه غیر شما خوب خوب شستآقا! به لطف حضرت زهرا نوشته استما را به پای حضرتتان دستی از نخستدارم کبوترانه به سمت تو می پرمیاری اگر کنند مرا بالهای سستباید تو را به جان جوادت قسم دهدیعنی که هشت زائرتان پیش نه گروست...
بگو خیال تو شب هاکمی به رحم آیدقسم به جان عزیزت هنوز بیدارم...
قسم به نامت…آنقدر عاشقانه هایم را روی این دیوار مجازی جار میزنم که خودت مجبور شوی بیای و بگویی…. آهای اد لیستاش:مخاطبش منم….فقط من….من عشقشم…..“هی تو دلیل متن هایم……..*زیبایی ات دیکتاتوریست که کلمات را در منبه گلوله می بندد..!هر لحظه شعری در من شهید می شود…اصلا می خواهم….آنقدر خودخواهانه در آغوش بگیرمت که جای ضربان قلبم بر روی تنت بماند…به اندازه زیبایی درختان پر شکوفهدوستت_دارم...
خداوندا؟؟؟اگر یک شب، تنها، دلگیر و غمگین به سمت تو پناه آورد…مرا پیشِ رویَش بُگذار..باور کن با روح خدایی که در من دَمیده ای، تمام غصه اش را از بین خواهم برد…به خدایی ات قسم، رو سیاهت نخواهم کرد…...
و قسم به روزی که صفحه دوم شناسنامت اسم من باشه...
ای عزیز جان..!! به جانم قسم ،اگر جانانه دوستم بداری؛از جنون گذشته و برایت جان میدهم...!...
جاده ها را قسم می دهمتا به تو منتهی شوند......
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ایز دل نخواهد رفت...
تا روزی که قلبم هنوز می زنه/ تا وقتی که جونی توی این تنه تو روزای خوب/تو روزای بد همیشه باهاتم/ قسم می خورم...
میمونم کنارت / درست مثل سایه ت/ از امروز تا هروز / تا اون بی نهایت /نمیگیره هیچکس جای خاک پاتو/نمی میره این عشق/ قسم می خورم...
هم قسم شدیم به معراج عشق سفر کنیمآنجا که نور مهربانی نوید رقص پروانه ها باشدبا مهر حضور خویش درخشش محفل ما باشید…...
الهه عشق به انسانها آموخت که عاشقانه زندگی کنند و با پیوند همیشه پایداری که سوگندش را در قلبهایشان جاودانه کرده اند به هم در آمیزند و یکی شوند،چه شادمانه است تکرار فریاد گونه ی این قسم!...
بگو خیال تو شب هاکمی به رحم آید !قسم به جانِ خودت من هنوز بیدارم ... ️♡lt;~ ~gt;♡...
️قسم به نفس هایی️ که به شوق تو برمی آید ...و قسم به تپش های قلبی که در سینهبرای تو میزند ...ای بهترین بهانه ی عاشقانه مندوستت دارم.....️...
به شبهای تاریک و تلخِ جدایی خیال ترُا چون دعا دوست دارم قسم بر دوچشمانِ غم ریزِ مَستترا من به قدر خدا دوست دارم...
به اسم مادرم قسم برا عمو دلواپسمعمه دعا کن که یه وقت به قتلگاه دیر نرسمکربلا سراسر همه اشک و آهنوبت علمداری عبداالله...
کاشدل ها آنقدر پاک بودکه برای گفتندوستت دارمنیازی به قسم خوردن نبود...