هر روز خودم را به خارج پنجره ام پرت می کنم و لحظه ای بعد با یک پیچک کوچک پیچیده شده به روزمر گی باز می گردم و رنج مردمی را می بینم که مثل گربه ای از سقف آویزان شده اند تمامی این شهر از سقف آسمان اش آویزان...
من به تو مرطوبم طوری که اندوه به شب
شب مهتاب همان به که ز اندوه بمیری تو که با ماه رخی وعده ی دیدار نداری...!
اندوهِ مرا بچین که رسیده است !...
ای اندوه قشنگم زیبا! دیوانه نیستم من هنوز نام خود را به یاد می آورم از پرواز پروانه کیف می کنم و باران هنوز نبض مرا تند می کند و صدای تو را هنوز می شنوم که از دور دست ها مرا عاشقانه می خوانی فقط هر چه می گردم...
با صدای گریه ی ابرها جوانه ی اندوه زد خاطرات خیس خورده ای
آرزویم این است که صفحه غم و اندوه در دفتر زندگیتان همیشه سفید بماند... اوقاتتون به وقت مهربانی لبخندتون به رنگ عشق
اندوه مرا بچین که رسیده است!
و چه اندوه غلیظی ست جهانی که در آن عشق فریب است...
دلتنگی خوشه انگور سیاه است لگدکوبش کن لگدکوبش کن بگذار ساعتی سربسته بماند مستت می کند اندوه
در دلم اندوه هزار جنگل بی برگ پاییزیست
صدای تو را / رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم . صدای تو اندوه خیام را دارد. رنگ وبوی صدای تو را دوست ...
من با چشمان تو... اندوه آزادی هزار ... پرنده ی بی راه را گریسته بودم و تو نمی دانستی...
و فنجانی قهوه ی تلخ می پاشم بر چهره ی اندوه گرفته ی شب که خواب از سرش بپرد شاید و بیاد بیاورد هر آنچه افسوس که در من است افسوس که اندوه شب را هیچ قهوه ای بهم نمیزند جز نگاه هوسباز تو ...
می پرسی: شادی چیست ؟ می گویم: زیستن با تو. می پرسی: اندوه چیست ؟ می گویم: یک لحظه با تو نبودن. می پرسی: زندگی چیست مرد من ؟ زندگی چیست ؟ می گویم: رها شدن درون نفس هات. بیرون، زیر آفتاب پاییز دو قمری سر بر شانه ی یکدیگر.
بگذار که درحسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ در وحشت و اندوه شب تار بمیرم بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و...
غبار غربت اندوه چهره ام را پوشانده است هیچ نمی داند از دوری اش چه می کشم
اندوه شعر نیست اندوه آدمیست که شعر میگوید…......
حال مرا هرکس که میپرسد بگو: خوب است اشکش روان اندوه جاری زخمها کاریست
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم... اندوه بزرگی ست چه باشی،چه نباشی...!
اندوهها در من شعلهور است و ابرها در من در حال بارش نیمی آتشم نیمی باران اما بارانم آتشم را خاموش نمیکند...