جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
به خاطر تو، ستاره های آسمانبه من نزدیکترندو زمین زیر پایممثل آسمان پر از پرنده هایی استکه به سوی خورشید می پرندتوی این خلوت من با خودمتو هستیو همین خیال توبه من آرامش می دهد...
توی هر نفس دم بعد دممن در کنار تو بودمتوی هر لحظه و هر زمانمن با تو بودمدر هر روز و شب شمامن دلتنگی تو بودمدر خاطره های شب هامن همراه تو بودمزخم بودم، زخم در دل تنهاییاما تویی که دست درمانیآرزو بودم در درختان بهاریتویی که به من شادی و آرامش می بخشیآسمان بودم، آسمان در سینه ی غروبتویی که رنگ و نور به زندگی می بخشیهر نفسی که می کشم، تویی بودمتویی که به هر لحظه ی زندگیم معنا می بخشی...
کبوتری غریبم که دور از آشیانمدیگر تو را ندارم شب پیش تو بمانمکاش میشد دوباره در دامت بیفتمبا بال های خسته در اوج آسمانم...
من تو را چشم انتظارم شب بخیرروز و شب را بی قرارم شب بخیرمن تو را در هر زمان می خواهمتیک تو کم دارم کنارم شب بخیرمن جدا افتاده برگ از شاخه اممن تو را شاخه ندارم شب بخیرآسمان دیوار خانه ماه شبشاهدان بر حال زارم شب بخیراز زمین و آسمان دلخسته امتا سحر شب زنده دارم شب بخیر...
ای آسمان ، کم پیله کنپروانه می سازد دلم .حجت اله حبیبی...
آسمان؛ تب دار و باد هم؛ گشته خموشآه از این بخلی که؛ می کُند ابرِ چموششیما رحمانی...
خوبِ من؛ دیگر دستم از آسمانت کوتاه شدحتی؛ چکاوک هم برایِ همیشه مُردو ابرها نیز؛تا ابد خواهندگریست،بر این سوگ.شیما رحمانی...
ماهی ها نمی دانند نفس کشیدن زیر آسمان و روی زمینی که دلتنگی چه حسی دارد !نور بهشتی...
بوی ماه میدهی در آسمان من بمان...
اُردی بهشت/آسمان را بادکنک چید/تولد گل...
آسمان ستاره چینگیسوان سیاهت...
صورت ماهتبه آسمان سیاه افکارم نور می پاشدمثل ماه...
صید دریای خیالخوشبختیهفت رنگآسمان....
شعرهایم تا آسمانبرایت قد می کشندباید روح بزرگی داشته باشی...
حالا که آمدیحرف ما بسیار...وقت ما اندک...آسمان هم که بارانی ست...
وقتی به آسمان نگاه میکنمزیباترین ستارهی دنیا را می بینمیعنی تو...
کسی که بهشت را بر زمین نیافته است، در آسمان نیز نخواهد یافت...
زمین، عروس شد و آسمان به حرف آمدچه شادباشی از این خوبتر که برف آمد...
رفتی و آسمان به حرف آمدتو نبودی چقدر برف آمد...
که دی سوار شد و آسمان به حرف آمدو پشت بند دوتا ابر تیره برف امد...
پرواز بوسه است/شب های آسمان/ستاره های دنباله دار...
پرسه می زنددر مرز آسمانقاصدک تمبر ندارد!که به مقصد برسد....
رهایم نکناین بال و پرآسمان نمی خواهدآغوش تورهایی من است...
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است :یکی در قلب ، دیگری در آسمان ......
در آسمانم بمان من ماه رابا تو می شناسم...
خدایا آسمانت متری چند؟ ؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد.....
تو ستاره ام باش..!قول می دهم یک عمر؛آسمانِشب هایت باشم.....
واسه کسی خاک گلدون باش،که اگه به آسمون رسید،بدونه ریشه اش کجاست......
صبح سرآغاز عشق است آسمان خورشید را در آغوش میگیرد من تو را ......
برایم بخند️برایم که میخندی چشم هایت که هیچ آسمان هم زیبا میشود .....
و بیابانزیر سایه ی درختو سار کوچکیغنوده بر رویای آسمان...
آسمان چشمانت را ...برای کسی کهمعنی نگاهت را نمی فهمد ابری نکن...!...
*تو* که باشی هوای قفس از آسمان وسیع تر است...
فقط به آسمان تجلی قلب تو خیره می شوم و آرام میگیرم...
آرزویت را بر آورده می کندآن خدایی کهآسمان را برای خنداندن گلی می گریاند...
در آسمان خبری از ستاره من نیستکه هر چه بخت بلند است عمر کوتاه است...
تو آسمان منیجز پناه آغوشتبرای بال و پرموسعت پریدن نیست...
آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی...قصه این است چه اندازه کبوتر باشی...