بیا باز دوباره بی تابم کن منو تو رنگ چشات خوابم کن
ابری ترین هوای منی و خودت نمی دانی وقتی به تو فکر می کنم چقدر باران می بارد
باش! بی تو پاییز بی تو باران مرا خواهد کشت.
گره افتاده به کارم کجایی ؟ تو و اون چشمات مشکل گشایین
+ از دلتنگی میشه به کجا پناه برد؟! به بغل !️
درد دارد که خودت علت لبخند شوی... و دلت در همه حالات پر از غم باشد.
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
با رفتنت زود تر از هر کس به پاییز رسیدم
دلتنگی / نه با پیام رفع میشه نه با شنیدن صداش/ فقط بغل
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت........
کدام خانه ؟ کدام آشیانه ؟ صد افسوس بی تو شهر پر از آیه های تنهاییست
و شب سر آغاز تمام دلتنگی هاست
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید…
گرچه دارد یازده فرزند غیر از او ولی هیچ یک ، یوسف برای حضرت یعقوب نیست
طرفِ دلتنگ همیشه ما بودیم
فصل عوض میشود جای آلو را خرمالو میگیرد جای دلتنگی را دلتنگی
اگه نبودم بهم قول بده واسه هیچکس اونجور که با من مهربون بودی،مهربون نباشی
چجوریه که دلمون برای خاطراتی تنگ میشه که اصلا تجربشم نکردیم!
دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب
غالبا در هر تصادف می رود چیزی ز دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشق چون کودکی که در پی یک توپ پاره بود
سر پیری اگر معرکه ای هم باشد من تو را باز تو را باز تو را میخواهم
شدهای قاتل دل حیف ندانی که ندانی