متن خدا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خدا
و زیبا ترین عشق یک طرفه تعلق می گیرید به خدایی که ،
با تمام وجودش دوستت دارد ،
در حالی که تو ،
او را از یاد بردی🌈
ذاکری
خدا برای خلق انسان ،
دوتا چشم و یک قلب آفرید .
تا تو هزاران بار ببینی و نگاه کنی ،
اما یک بار عاشق بشی و عشق بورزی ،
نه برعکس !
ذاکری
فقط او زِ دلم خبر دارد
آنکه نور صدایش میزنند
یاسمن معین فر
دختری با پدرش میخواستند از یک پُل چوبی رد شوند...
پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر...
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است...
تنها فردی که بدون قضاوت و تو سکوت به حرفامون گوش میده خداست تازه خیلی هم خوب بلده زخمی که بنده هاش به دلامون زدن رو درمون کنه
یاسمن معین فر
میدونی رفیق؟!
ما به هر چیزی ایمان بیاریم حسش هم میکنیم
اگه به خودمون ایمان بیاریم، قدرتمون رو حس میکنیم
و اگه به خدا ایمان بیاریم،ارامش و حال خوب رو
یاسمن معین فر
در برابر آدمایی که ادعای دین و ایمون دارن و هر چیزی رو به خدا ربط میدن باید گفت کدوم خدا؟خدای یگانه یا اونی که شما ساختین؟!
منم خدایی دارم
در همین نزدیکی ها، نشسته در کنارم ، من چای می نوشم و او .... نگاهم می کند ، لبخند می زند و می گوید : چه خبر ؟ حالت خوب است ؟
من ... من اندوهگین از غصه های هر روز، میگویم نه ... تو که...
عشق را پرستش کن
من تو را عشق می خوانم
زمانی که تو مرا دیوانه خودت کنی
و حضورت مرا خوشحال
و من تورا به جان وصل دهم
دیگر چیزی میان ما پنهان نیست
عشق مگر چیزی جز درک احساسات است
اگر خواهی مرا عاشق باش و آزاد
عدالتی میان...
دلم می خواست جنازه ام حتی باری نباشد بر دوش عزیزانم....
چه آرامشی داشت اگر می شد با پای خودم به منزل آخر قدم می گذاشتم.
می دانی جان دلم
انتظار، لذت زندگی را از تو می گیرد
اگر می توانستی یک روز برای همیشه انتظاراتت را از دیگران ببوسی...
در یکی از نامه هایش نوشته بود :
دوست داشتن را از خدا یاد بگیر
هوا که سرد میشود
پیراهنی از جنس خورشید
برای زمینش می بافد
سحر غزانی
سرزمین من تاریک شده..یا سفید..رنگی نیست..نمی بینم..آدمها رنگهای مرا دزدیدن..تنها رنگ من خداست
دلتنگم
دل تنگ کوهستان،صخره،برف،یخ،رودخانه،دل تنگ تو ای همنورد،دل تنگ خدا که چقدر به من نزدیک است..
صدایم کن ..جانم بده تا جان دهم برایت
مرا که غرق در تماشای گنبدهای فیروزه ای بودم به آسمانی فیروزه ای تری برد آن غریبه...
چگونه ؟
گفت اعجاز خدا را می بینی ؟! من از خدا خواستم باز امروزم که رنگ دلتنگی گرفته یک فراموشی یهویی مثل همان روزی که تو را دیدم، غرق در هنر دست...
درد عشق تو کشیدم که شدم بعد تو اینگونه گرفتار
بعد تو همدم و یار دله خسته شد سیگار
آنچه از عشق تو در خاطر من ماند چه بود؟
قلب من در انتهایش آخِرم عشق تو را باختِ بود
کاش یادی بکنی از من عاشق تو ای جان تنم
شاید...
قسم به صدای نفس های خاموش
میان
برگ های سبز
لا به لای همین
آینه های به بهار نشسته
زندگی از نو شروع میشود
نگران زرد رنگی های نیامده
نباش
فرشته مرگ امروز سراغ آدم های
دیگه رفت
و خدایی که از روزهای خوبش
نا امید هستیم
به من و تو دوباره
بیست و چهار ساعت فرصت
زندگی داد
حداقل با طلوع دوباره ات
ثابت کن لایق این
نفس کشیدن بودی
میدونی چرا خدا ،
تنه درخت رو قهوه ای و برگ های اون رو سبز آفرید؟
تا بهت بگه تو با خال های قهوه ای رنگِ صورتت و چشمِ سبزِ گیرات ، دلیل نفس کشیدن خیلی هایی:)🤞🏻🌱
غزاله ذاکری
اگه انقدری که دلواپس حرف مردم بودیم ؛
نگران نگاه و حضور خدا ،
توی لحظه هامون بودیم ،
قطعا وضعمون خیلی بهتر از اینا بود !